طائب ها ، آخوندها از لبنان و سوریه به ایران آمدند و به همانجا هم خواهند رفت
واژه ” آخوند ” برگرفته شده از ” آقای روضه الشهدا خوان “ بوده که با گذشت زمان و برای راحتی تلفظ، ابتدا به ” روضه خوان ” و سرانجام به ” آخوند ” تبدیل شد و به قول خودشان تقلیب یافت .
سابقه تاریخی پیدایش آخوند به زمانی بر می گردد که “مختار بن عبید ثقفی” به خونخواهی از کشته شدگان کربلا قیام کرد و برخی از سران آن جنگ را دستگیر و نابودشان کرد. قیام او علاوه بر اینکه کمی باعث شد تا آثار تبلیغات منفی یزید و هواخواهانش بر ضد خانواده علی خنثی شود ، بلکه سبب گردید افرادی هم که بر ضد حسین جنگ کرده و مستقیم خانواده او و یارانش را کشته بودند ، ابتدا بکوشند با توبه بر عمل کشتار خود سرپوش بگذارند که در آن زمان به این گروه بوجود آمده ” توابین “ گفتند. اما چون توبه ظاهری آنها ، برای بخشش کشتار نوه و اهل بیت پیامبر کافی نبود و به مرور با گذشت زمان و طبق اصل مرده پرستی ، مردم هم نسبت به این گروه توابین احساس کینه، نفرت و دشمنی بیشتری نشان دادند، زندگی برایشان بسیار سخت شد تا حدی که بیشترشان ناچار شدند زادگاه و خانه خود را ترک کرده و در بین النهرین و جنوب ایران و جزایر خلیج پارس پراکنده و سکونت یابند .
این گروه ، چون هنر و پیشه ای نداشتند و کارآمدترین آنها مزدوران جنگی بودند ، لذا برای گذران زندگی به کار حمالی ، کارگری ساده ، گدایی و … پرداختند که برخی از آنها هم با بهره برداری از ساده لوحی مردم به فالگیری ، دعانویسی و جادو اشتغال یافتند عده ای از این گروه رانده شده ، علاوه بر انجام رمالی و عانویسی ، به ابتکار تازه و جالبی دست زدند که قرنها بعد و به خصوص امروزه یکی از پر درآمدترین و در عین حال محترمانه ترین جایگاههای اجتماعی شد . ابتکار از این قرار بود چون آنها خودشان از عاملین و شاهد بر کشتار و قتل حسین و خانواده و یارانش بودند، از اینرو مردم را دور خود جمع کردند و به تشریح آن صحنه های دلخراش کشتار و اسارت گرفتن خانواده حسین پرداختند و استقبالها هم مدام بیشتر شد.و این گونه بود که کشندگان رانده شده حسین و یارانش ، در محل های سکونت یافته جدیدشان ، بعنوان ذاکرین حسین در آمدند و چون مردم به آنها پول ، غذا و مسکن مناسب می دادند و غافل از اینکه اینها خودشان همان قاتلانند که رانده شده اند ، بسیار بسیار احترامشان می کردند و به مرور گروهی از آنها را بر خود برتری دادند و آنها هم به تدریج بر قصه گویی های ساختگی ، مرثیه خوانی ها و تعزیه داری رویدادهای کربلا آب و رنگ بیشتری افزودند و بنام ” ذاکر و نایح یعنی نوحه خوان ” مشهور شدند و این کار را پیشه اصلی خود قرار دادند.
ابتدا ، این گروه رانده شده ، با اقدام به فریب دادن مردم ، نه تنها خود را از تاوان کشتارشان نجات دادند بلکه بدون انجام هیچگونه کار تولیدی و سازنده ، با نوحه سرایی و بازی با احساسات خام مردم ساده لوح توانستند درآمد و احترام زیادی بدست بیاورند .در مرحله بعدی ، آنها قصه پردازیها و نوحه خوانی های خود را با نمایش گذاشتن نقاشی هایی از صحنه های رویدادهای کربلا و شبیه خوانی و تعزیه خوانی به اجرا گذاشتند و با اعمال این روشها ، بیشتر از قبل توجه مردم را به خودشان جلب کردند.
با گذشت زمان ، ذاکرین و نوحه خوانها ، جایگاه مهمتر و در آمد و حتی محبوبیت بیشتری هم کسب کردند.
در آن روزگار، عده ای از ایرانیها ، چون به زور شمشیر مجبور به پذیرش اسلام و فرمانروایی اعراب (بنی امیه) شده بودند، لذا خود را پیرو و شیعه علی نامیدند و به اسلامی که بدون تازی است رو آورند تا به خیال خود از فشار تازیها کمی در امان باشند .
به موازات شکل گیری این پیروان شیعه علی ، ذاکرین و مداحان کربلا بیکار ننشستند و کوشیدند تا از این تغییر مذهب ایرانیان به سود خود بهره برداری وسیع تری بکنند . آنها با کارهایشان، از قبل هم خود را دوستدار حسین فرزند علی جا زده بودند، پس برای اجرای نقشه شان، با ایرانیان آزادیخواه ضد بنی امیه هم آوا شدند و خود را بیشتر از همیشه دوستدار علی جا زدند و با این نیرنگ باری دیگر جایگاهی استوارتر برای خود ساختند و در حلقه آزادیخواهان و مبارزین ایرانی هم وارد شدند.پس از این وقایع بود که آنها ، فرزندان خود را نیز برای ادامه این پیشه پر سود و احترام برانگیزشان آموزش دادند و کتاب هایی در مورد وقایع کربلا و جنایات یزید و دارو دسته اش (که خودشان باشند) ، نوشتند . آنها در اولین کتابهایشان نوشتند که حضور در این مجالس یادبود و عزاداری حسین و فرزندان و یارانش ، سبب نزدیکی به خود امام حسین و جدش پیامبر در روز قیامت خواهد شد .
آنها نام این مجالس ذکر مصیبت و مرثیه خوانی را ، به جلسات روضه خوانی (روضه = بهشت) ، یعنی مجالسی که در آن برای شرکت کنندگان بهشت طلب می شود تغییر دادند و عنوان خود را هم از ذاکر ، نایح و مداح به ” روضه الشهاده یا روضه الشهدا ” تغییر دادند و چون نام بردن این عبارت سنگین بود ، ابتدا به آنها روضه خوان و سپس ” آخوند ” گفتند و بدین ترتیب واژه پلید آخوند و خودش وارد فرهنگ لغت پارسی و وارد جامعه مردم ایران شد.
آخوندهای سینه چاک اهل بیت ، در اصل همان کشندگان رانده شده حسین بن علی هستند که با ریا و تزویر و نیرنگها ، خودشان را در این جایگاه کذب امروزی سرشار از قدرت و پول قرار داده اند. دنباله روندگان شان، بنیانگزاران مکتب آخوندیسم فعلی هستند .
لازم است بدانیم تا سال ۳۵۱ هجری که بیشتر مردم ایران به زور شمشیر سنی شده بودند روضه خوانی و تعزیه گری در ایران رواجی نداشت و این اعمال ، در مراکز شیعه نشین جبل عامل لبنان ، حله عراق و بحرین متداول بود اما پس از توانمند شدن شیعه از سوی شاهان آل بویه و سرانجام توسط شاهان صفوی ، روضه خوانی نیز رواج گسترده پیدا کرد و آخوندها در ایران رشد کردند.
طبق تاریخ ، شاه اسماعیل صفوی ، برای شاهی در ایران مشروعیتی نداشت پس با ترویج شیعه گری ، قدرت سیاسی را با نیروی مذهبی ترکیب کرد تا بتواند بر ایران فرمانروایی کند و از طرف دیگر ، شیعه گری را در برابر سنی گری دشمن دیرین ایران یعنی امپراتوری عثمانی بکار گرفت . او برای اجرای این هدف ، گروهی از ملایان شیعه مذهب را از جبل عامل لبنان (مرکز شیعه گری آن زمان در خاورمیانه) ، بحرین و حله عراق به ایران وارد کرد . سرشناس ترین این آخوندهای وارداتی عبارتند از : محقق اول شیخ علی کرکی، شیخ لطف اله میسی، شیخ حسین بن عبدالصمد (پدر شیخ بهایی) ، خود شیخ بهایی، شیخ علی منشا ، میر عیاث الدین منصور شیرازی، میرداماد، ملامحمدتقی مجلسی و پسرش ملا محمد باقر مجلسی.
شاهان صفوی برای استوار کردن جایگاه سیاسی خود به ملایان قدرت زیادی دادند و...، تا به امروز به شکل های گوناگون تدریس خرافات ، غارت اموال و کشتار و فساد به جان مردم این سرزمین افتاده که تجلی تمام این پلیدیها ، در روان آخوند گدای روضه خوان دیکتاتورشده ای ، همچون خامنه ای و اطرافیان انگلش پدیدار شده است .شاید این واقعیت تلخ را ندانید که پس از گدشت سالها، با حمله افغانها به ایران ، همین ملایان بجای اینکه از قدرت و نفوذشان برای رفع حمله افغانها و دست کم برای نگهداری حکومت مذهبی که منبع حقوق و مزایای آنها بود استفاده کنند ، فقط به متجاوزان اظهار کردند که کارشان تنها اشتغال به امور مذهبی است و سپس کمابیش تمام علمای شیعه وقت از ترس جان، میدان را برای تاخت و تاز افغانها خالی کردند و با بدر بردن جان خود ، این بار هم ، قبل از هلاکت کوچ کردند و بیشترشان رهسپار نجف شدند .(( گویا تاریخ ، مجدد در حال تکراری دیگر برای این قشر انگل است و جماعت مکار آخوند رهسپار سفری دیگراز این سرزمین! ))
منابع
هزار ماه حکومت بنی امیه : نوشته ابوالفضل قاسمی تاریخچه روضه و روضه خوانی : نوشته محمدرضا اسلامی ،برگرفته از ندای آزادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر