۱۳۹۱ بهمن ۱۷, سه‌شنبه

نگاهی انتقادی به گفتار دوم رتوریک ، آقای فرج سرکوهی در بالاویزیون

همانطور که کاربران بالاترین ملاحظه کرده اند ، اخیرا سایت بالاترین اقدام به طرح وبجث  سلسله گفتمانهای بسیار ارزنده ای در رابطه با سکولاریسم ، لایسیسم ، منطق و هنر گفتگو نموده است اولین سری این گفتمانها در رابطه با سکولاریسم و لائیسیسم بود که نتیجه زحمات و پژوهشهای بسیار ارزنده دست اندرکاران آن ویدئو بود و باید اقرار کرد که  تمام مطالب آن  ،  کاملن علمی، مستدل و مستند بود

 در ادامه این سری بحثها از آقای فرج سرکوهی سلسله گفتارهایی در رابطه با فن بیان و گفتگو و هنر مباحثه  را مشاهده می کنیم
آقای فرج سرکوهی به درستی ، منطق و فلسفه را معیاری قابل پذیرش برای علم مباحثه قلمداد می کنند و برای پرداختن به این مفاهیم به قرن پنجم قبل از میلاد می روند و به بررسی  فلسفه و منطق در یونان باستان می پردازند
ایشان برای اینکه ثابت کنند چرا در یونان قرن پنجم قبل از میلاد فلسفه و منطق وجود داشت ولی در امپراطوری ایران و قبل از آن در مصر وجود نداشت سوالاتی را مطرح می کنند
اقای سرکوهی می پرسند که چرا ساختارهای سیاسی آتن قرن پنجم پیش از میلاد بر دموکراسی شکل گرفت ؟ ایشان  با تردیدی خفیف پاسخ  میدهند که" نوعی دموکراسی" در آنجا حاکم بوده است  که در آن بردگان شهروند به حساب نمی آمدند

در اینجا برای من هم پرسشی مطرح است ، . در جامعه ای که ارسطوهایش برده داری را پذیرفته و خود دارای بردگان بودند چگونه می شود از دموکراسی نام برد که محصول تفکرآنها بوده است ؟ آیا محور دموکراسی انسان  نیست ؟

انسان در دموکراسی معیار و محور است ، حال باید از آقای سرکوهی دوباره پرسید که این چه نوع دموکراسی بوده است که شما هم آنرا پذیرفته اید ولی در آن ، انسانها برده هستند ؟

 در همینجا به آقای سرکوهی یادآور می شوم که کورش کبیر در بابل  تمام ادیان را آزاد گذاشت  و بردگان را رها کرد و به کسی اجازه نداد تا به انسانهای دگر باش بی احترامی کند در اینجا سوالی دیگری پیش می آید که آیا کورش کبیر فلیسوف انسانگرا و انسان دوستی بوده است یا سقراط و افلاطون که خود برده داشتند و همینها آن سیستم آریستوکراسی را در آتن پایه ریزی کردند ، در غرب و بخصوص کشورهای اروپایی و آمریکایی ، چون خود تاریخ باستانی ندارند ، سعی کرده اند که با وصل کردن خود به مسیحیت واز آن جایگاه به یونان و رم ، تاریخ آنها را هم تاریخ کشورهای خود به حساب آورند . و سعی کرده اند تا یونان و رم را آنگونه جلوه دهند که خود می خواهند  ما ایرانیان ولی خود تاریخ چند هزار ساله و مکتوب داریم  ، تاریخی که کورش اولین بانی حقوق بشر جهانی ، مورد قبول تمام دنیاست . من درک نمی کنم که چرا اندیشمندان ما یونانی زده هستند و به جای غور و تفحص در تاریخ آبا و اجدادی خود همیشه به دنبال دیگرانند
  
اقای سرکوهی ، اینکه شما در گفتار جدید خود می خواهید ثابت کنید که چرا در یونان ، منطق و فلسفه به جای استوره و دین قرار گرفتند و چرا بر خلاف کشورهای ایران ومصر   یونان توانست استوره را رها کند و به فلسفه ومنطق برسد و می خواهید پاسخ را با بودن دموکراسی در یونان ارائه دهید به اعتقاد من  درک صحیحی نمی باشد

 اولن در یونان هیچ زمانی دین و استوره را رها نکردند دومن  در قرن پنجم قبل از میلاد مصر دیگر امپراطوری  نبود در آن تاریخ دو امپراطوری قدرتمند در جهان وجود داشتند ، یونان و ایران و شما بهتر بود به جای مصرو بین انهرین و چین موضوع بحث را از نظر مکانی و زمانی  معین و مشخص می کردید تا بدانیم در چه محدوده زمانی و مکانی بحث می چرخد


البته باید همینجا متذکر شد که کند وکاو در تاریخ ، کار ساده ای نیست هدف من هم به هیچوجه تاریخ نگاری نمی باشد .  تخصص من هم نیست و بحث (هنر گفت‌وگو و علم مباحثه رتوریک ) شما را هم نباید به انحراف کشاند چرا که ابزار برای این پژوهشها اندک است و باید در این زمینه ها ، علمی و مستند به تحقیق پرداخت که متاسفانه مباحث شما مستند و با ذکر ماخذ نمی باشند ، من می پذیرم که در آن سالها یونان وایران دو امپراطوری مسلط بر جهان بودند ، و این دو مرتب به کشورهای یکدیگر لشگر کشی می کردند و گاه کورش و داریوش و خشایار شاه پیروز این جنگ بودند و گاه هم اسکندر ،  اینکه چگونه  ایران فرزندی مثل کوروش را در دامن خود می پروارند و می آفریند ، که بردگان را در بابل آزاد می کند و ادیان را از قید تجاوز دین مسلط می رهاند ، پرسش اساسی من است .  و آیا در آن شرایط ایران ، فلسفه و منطق در چه حد بوده است ؟  چرا بعد از حمله اعراب تمام کتابها را سوزاندند و یا یونانیان تخت جمشید را به آتش کشیدند .  وقتی ساختمانها نابود شدند آیا سایر آثار فرهنگی باقی خواهند ماند ؟ کلن پرسشهاییست که هرودت تاریخ نگار یونانی در تاریخ نویسی خود به گوشه هایی از آنها اشاره کرده است ولی می بینیم که از تاریخ نویسان ایرانی با وجود  دانشگاههایی مثل جندی شاپور کمتراثری به جا مانده است چرا ؟ و هنوز باید این تاریخ زیر خاک مدفون شده ایرانیان در قبل از میلاد بررسی و کاوش بشود. قصد من هم  در این مختصربه هیچ وجه پرداختن به تاریخ باستان و دفاع دگم از پیشینیان ما، برای ارضائ حس ایرانگراییم نمی باشد ! در رابطه با مباحث شما  پرسشهایی به وجود آمد که امیدوارم به آنها پرداخته شود

آقای سرکوهی در بحش دیگری از این گفتار به تفکیک قوا در یونان می پردازند و می خواهند ثابت کنند که این اصل دموکراسی هم در آنجا رعایت شده است و  گویا در آن کشور حتا،  قوه مقننه ، قضاییه و مجرییه هم از یکدیگر تفکیک شده بودند .من واقعن نمی توانم در مخیله خود بگنجانم که چگونه این مقولات عصر مدرنیته و تجدد که برای اولین بار در جهان ، جان لاک و منتسکیو  تئوری تفکیک قوا را  در انگلستان و فرانسه در قرن 17 به بعد مطرح کردند ، را باید به دموکراسی در 2500 سال قبل نسبت داد ،

 جان لاك  در قرن هفدهم و سپس منتسکیو فيلسوف و متفكر قرن هجدهم فرانسه  با هدف حفظ و حراست از آزادي و امنيت فردي بر توازن و تعادل قوا تأكيد دارند. آنها نظريه تفكيك قوا را با آزادي پيوند مي زنند ، بررسي در موضوع آزادي سياسي و روابطي كه با سازمان دولت دارد كافي نيست. بايد آن را در روابطي كه با مردم دارد نيز مطالعه كرد. آزادي در مورد اول به وسيله تقسيم قواي سه گانه به عمل مي آيد. و اما در مورد دوم… عبارت است از امنيت يا اعتقادي كه انسان به امنيت خويش دارد
 ،
می بینیم که در اینجا هم انسان محور است و نه بخشی از انسانها بلکه انسان به معنای واقعی کلمه، یک برده هم انسان است و بدون حقوق مساوی با سایر انسانها نمی شود از دموکراسی و تفکیک قوا سخن گفت 
 
اینکه در اندیشه های تمام فلاسفه و دانشمندان ، در طول تاریخ بشری  گوشه هایی از این یا آن مقوله مطرح می شده است مورد پذیرش می باشد ولی به صورت کلاسه شده و مدون تمام این گفتمانها در عصر صنعت و سرمایه داری شکل گرفت و دقیقن به همین خاطر است که من  دموکراسی  2500 سال پیش نوع یونانی ، مد نظر برخی از فعالان .و اندیشمندان سیاسی چپ و اینترناسیونالیست  را درک نمی کنم ، دموکراسی در پایان عصر فئودالیسم و در پروسه رشد سرمایه داری ، اولین بار در انگلستان تکوین یافت  ونه در عصر برده داری یونان آنهم در قرن پنجم قبل از میلاد

  قصدم اینجا به هیچوجه چسباندن مارک به نویسنده گرامی کشورمان آقای فرج سرکوهی نیست چرا که معتقدم ایشان در آینده به تمام این تناقضات پاسخ روشنگرانه خواهند داد ! هدفم از طرح این مطلب مختصر ،  فقط به وجود آمدن برخی سوالات نسبت به آخرین گفتار ایشان در بالاترین بود 
هدفم به هیچ وجه  تحریر مقاله ای ، مواخذ و طولانی نبود ، که در صورت لزوم و با توجه به پاسخ هم میهن عزیز آقای سرکوهی در آینده بیشتر وارد آن هم خواهیم شد

 در پایان از زحمات مسئولین بالاترین در آماده سازی و ایجاد شرایطی برای طرح این گفتمانهای پایه ای و مفید باید سپاسگزار بود چرا که درک مشترک از مقولات و مفاهیم است که می تواند ما را به یکدیگر نزدیک کند



فرید