۱۳۹۱ تیر ۹, جمعه

از مخالفت محمد امینی؛ با براندازی ولایت فقیه و محاکمه خامنه ای، تا پختن توهمی به نام آرزوهای محمدعلی شاهی ! بخش اول

.
.ابتدا، به نگرانی آقای محمد امینی از  به زیر کشیده شدن  ولایت فقیه (خامنه ای) بپردازیم  وبینیم واقعن عصبیت و دلگیری ایشان  از آقای سازگارا چه بوده است ؟ وچرا اصولن آقای محمد امینی با براندازی خامنه ای وولایت فقیه مخالفند ؟  وسپس نگاهی گذرا به مقاله اخیر ایشان ، که آروزهای" محمد علی شاهی " نامیده است  بیافکنیم و به بررسی دلایل وانگیزه های انتخاب ترمونولوژیی  چنین سخیف ، برای نقد  شخصیت ، مرام ومنش آقای رضا پهلوی بپردازم. تا در یابیم که پهلوی ستیزی ایشان از کجا نشات می گیرد؟
 در فحوای این بررسی ها به ماجرای اولین آشنایی سیبری خود با آقای محمد امینی ، نیزاشاره ای گذرا خواهم کرد . جالب اینجاست همین نوشته سراپا تهمت ،دروغ وافترای آقای امینی ، می شود محور اصلی هتاکی های  تلویزیون  پارس به آقای رضا پهلوی .
این تی وی که وابسته به فروش تبلیغات مشتریان خود ازداخل وخارج ایران می باشد  ، رو خوانی این مقاله را به  فردی واگذار کرده  که در همان تی وی مشغول به کار است وبرنامه  ساز  تی وی  پارس می باشند.طبق اظهارات همکاران وی، ایشان فردیست ، تندخو وپرخاشگر با نام فامیلی مشیری که بهترین دوست وهممفکر آقای امینی  هستند .آقای مشیری شاغل در تی وی پارس هیچ ارتباطی با شاعر گرانمایه وفرهیخته کشورمان ،زنده یاید فریدون مشیری  ندارد.،همانطور که اغلب نوشته های آقای امینی که ؛  با  لحن بسیار غیر ادیبانه وبازاری به وسیله  آقای مشیری  ،خوانده می شود، این نوشته ایشون هم به همان ترتیب در تلویزون پارس ،چند بار به وسیله ایشون  ،رو خوانی شد ،
متاسفنه دو دهه است که ،جمهوری اسلامی توانسته است اسکلت لرزان خود را به خاطر رواج همین شیوه های ناپسند و مرسوم در اپوزوسیون ،حفظ کند ، بی خود نیست که پس از این  سیاه بازیها به کارگردانی  تلویزیون پارس وبا همکاری مجریان آن آقای محمد امینی ومشیری ، باعث شد تا سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی، شادمان از این نوع فرهنگ لجن پراکنی در صفوف مخالفان خود ، مطرح کند ، که ؛اپوزوسیون پنج دقیقه هم نمی تواند اتحاد کند
در چنین شرایطی وقتی  مدیران تلویریون پارس مورد مواخذه گیرند ، که آقا از این طریق پول کلان به جبیب می زنید،نوش جان. ولی چرا ابزاری شده اید در دست مشتریان خود،و اصولن شما به عنوان ایرانی آیا نقشی در رهایی ایران نباید به عهده بگیرید ؟ سریع جوابشان آماده است و ما را محول می کنند  به آزادی بیان.و  اینگونه از زیر بار شانه خاله می کنند و مسولیت و نقش  خود را  به عنوان رسانه پارسی زبان به فراموشی می سپارند
.دقت باید کرد که به هیچ وجه کسی با آزادی بیان وعقیده مخالف نیست ولی نقشی که افرادی مثل همین آقای مشیری ویا در گذشته فرد دیگری به نام سکویی به عهده گرفته اند ربطی به بیان وآزادی آن ندارد.ما در بین صدها رسانه آزاد در این کشورها شاید کمتر از تعداد انگشتان یک دست ، افرادی داشته باشیم با ترمونولوژی مشیری وسکویی.اینها تک هستند وغالب افراد از اینها شاکیند.
 در اینجاست که باید به ابزارها پرداخت وآنها ،در اینجا آقایان مشیری وامینی هستند .سوال من از این دو نفر اینست که در این شرایط خطیر وخطرناک ،چیست کار آقایان مشیری وامینی ؟ آیا باید به این مطالب و با این لحن آب به آسیاب  خامنه ای ریخت.من متاسفم ,که اینهمه گرفتاری ، قتل وعارت  کشور را فرا گرفته   واین آقایان در این شرایط حساس  منطقه وایران ، مشگلشان شده سیستم پهلوی و آقای رضا پهلوی. تا جایی که هر هفته ، چند ساعت برنامه تلویزوین پارس را به آن اختصاص می دهند ،مطمئنم که اگر این گفته ها به عرضشان برسد،سریع توپخانه هردو با شلیک گلوله هایی که به اتهام "سلطنت طلب افراطی" و "دشمنان همیشگی آزادی بیان "ویا" چاپلوسان دفتر رضا پهلوی" و"هواخواه دیکتاتوری پادشاهان پهلوی" آغشته است ،سعی در تخطئه این تمهیدات خواهند کرد .
آقایان ما مردم عادی هستیم، که دل در گرو ایران داریم.ما خواهان همبستگی تمام جریانات سیاسی وتمام ایرانیان هستیم.چرا که بدون این اتحاد ،  نه رژیم به زیر کشیده می شود واگر هم با جنگی خارجی نابود شود.زیر ساختهای کشورمان هم ،از بین می رود.پس برای اینکه بدون حمله خارجی وهر چه سریعتر وبا کمترین هزینه بتوانیم جمهوری اسلامی را تغییر دهیم ،باید بتوانیم همبستگی فراگیر مسلکی وسازمانی را به وجود آوریم
 .در این بین من معتقدم با وجود شخصیتی به مانند  آقای رضا پهاوی در کنار سایر وطنپرستان, که شما آگاهانه در جهت تخریبشان حرکت می کنید ما می توانیم زودتر به آن وفاق ملی دست یابیم.واز این جایگاه است که این ترور شخصیتی را شدیدن محکوم می کنم .
من تا چندی پیش ، که این نوشته های آقای امینی به دستم نرسیده بود ، واقعن فکر می کردم ایشان ار ژیم اسلامی گذشته اند.!! ولی با بررسی مقالات ونوشته های آقای امینی به عنوان ،بهترین دوست آقای مشیری ، پی بردم که من در اشتباه مخض قرار داشتم.برای اینکه غلوی نکرده باشم در پایین گوسه هایی  از نوشته های ایشان را که از منابع موثق استخراج کرده ام درج می کنم
، تا با هم مطالعه  کرده و .در در پایان ، قضاوت را به عهده شما می گذارم

.اندرزهای خطرناک آقای سازگارا » چالشگری / محمد امینی,
آقای سازگارا انگیزه بنیادین نوشته خودرا چنین بیان کرده اند: «هدف: پایین آوردن کودتاچیان از قدرت و محاکمه آن ها». نه شکست کودتا، نه ابطال انتخابات، نه برگزاری انتخابات آزاد؛ بلکه پایین آوردن کودتاچیان از قدرت! برای آگاهی از برداشت ایشان از کودتاچیان هم نیازی به خواندن نوشته های پیشین و یا سخنان ایشان در صدای آمریکا نیست. در همین نوشتار روشن کرده اند که به درستی آقای خامنه ای را رهبر کودتا و کودتاچیان می دانند. پس مراد ایشان از «پایین آوردن کودتاچیان از قدرت و محاکمه آن ها» نیز به این معنی است که ایشان هدف جنبش کنونی مردم را پایین آورن و یا براندازی ولایت فقیه و محاکمه سران کودتا و از جمله آقای خامنه ای می دانند و یا امیدوراند که مردم را به سوی چنین هدفی بکشانند!
آقای سازگارا که تا پیش از شکست سیاسی نیوکان ها، سرنوشت سیاسی خویش را با ایشان رقم زده بودند و درآن هنگام از پروژه دولت بوش در «تحول» سیاسی - نظامی ایران و دولت سازی در تبعید پشتیبانی می کردند، اینک به سان سازمان مجاهدین، سلطنت طلبان افراطی و رادیکال ترین گروه های چپ آسیایی، همان سیاست براندازی را از راه جهت دادن به جنبشی که با شعار ابطال انتخابات و برگزاری انتخابات آزاد به خیابان آمده و رهبران آن، دونامزد ریاست جمهوری و پیرامونیان ایشان هستند، پیشنهاد می کند!

آقای امینی دارند رک وپوست کنده به آقای سازگارا ایراد می گیرند که چرا خواهان براندازی ولایت فقیه هستند ، توجه کنید سخن از سرنگونی جمهوری اسلامی نیست ، بلکه ایشان حتی راضی به کنار زدن خامنه ای وولایت فقیه هم نیستند و از آن وحشتناکتر ایشان با محاکمه خامنه ای هم مشگل دارند, وتمام اینها را آقای محمد امینی ، زیر نام سکولار دموکراسی به پیش می برند .تـفــو ای چرخ گردون تـفـــو !.
 راستش را بخواهید بعد از مطالعه این اندرز " امینانه" آقای امینی به آقای سازگارا , که گویا  ایشان اندرزهای خطرناک داده اند خندم گرفت.تا جایی که به یاد دارم آقای سازگارا همیشه اعتقاد به آقای موسوی داشتند واز آن طریق تایید قانون اساسی جمهوری اسلامی.ولی دنیای ما امروزه روز دنیای عجیبی شده است که آقای سازگارا می شود رادیکال وافراطی سلطنت طلب,آنهم چون خواسته است که خامنه ای این جنایت کار اصلی در ایران، گورش را گم کند .ومثلن جایش را به یکی دیگر بدهد.و همه چیز سر جایش بماند.آقای امینی  حتا ، با همین تغییر کوچک  هم راضی نیستند وآنرا خطرناک می دانند. ،من فکر نمی کردم آقای دکتر امینی به این حد از "فرهیختگی" سیاسی برسند.
.
 کمی به گذشته برگردیم ، آمده بود تا در شاهراه اطلاعاتی  پالتالک،  سخنرانی کند و در کنار بسیاری دیگر به بحث وتبادل نظر بپردازد..
هنوز در ایران جنبش اعتراضی ومطالباتی شروع نشده بود.در همان روزهایی بود که شورای نگهبان از بین 800 کاندید ریاست جمهوری فقط  به 4 خدمتگذار صدیق جمهوری اسلامی اجازه ایفای نقشی را داده  بود
 دز اطاق انجمن سخن،محل سخنرانی، همه ما با صبر وحوصله بعد از سخنان دیگران به نطق ایشان هم گوش فرا می دادیم چند دقیقه ای از سخنرانی ایشان نگذشته بود که پیامی به ایشان در تکست رساندم ویادآور شدم که با زاویه دید ایشان موافق نیستم ، بسیاری به جای استفاده از میکرفن از تکست برای بیان نظزاتشان استفاده می کنند ،ابزاریست کاملن موٍثر ومجاز .انتقاد بسیار محدود ومختصر من به  آقای امینی خوش نیامد.ایشان ناگهان چنان از کوره در آمد  وبر من غریدند که کم مانده بود جان به جان آفرین تسلیم کنم.این اولین برخورد من با آقای امینی بود.موضوع این برخورد آقای رفسنجانی بود .که ایشان در لفافه وبسیار زیرکانه از رفسنجانی دفاع می کردند ،راستش این دفاع ایشان از رفسنجانی که گویا مردی نیک می باشند  واین مردم نااهل قدر ایشان را نمی دانند(نقل به مضمون)،برمن و تعدادی دیگر گران آمد.وایشان را  مورد نقد قرار دادیم.برای تایید این گفته نقل قولی از آقای امینی مندرج در سایت چالشگر را در زیر می آورم.

.محمد امینی اندرزهای خطرناک آقای سازگارا » چالشگری
...نوشته آقای سازگارا درخود، همسویی با رفتار سازمان مجاهدین است....و یا آن دسته از سلطنت طلبان افراطی که در تظاهرات پشتیبانی در خارج کشور علیه موسوی اعلامیه پخش می کنند، پیشینه اورا به یاد مردم می آورند، به فساد هاشمی رفسنجانی می پردازند و از «توهم» مردم در شرکت در انتخابات سخن می گویند

 ازاین تاریخ به بعد خواستم در جلسات آینده هم ، ایشان را بشنوم تا ببینم اگر واقعن اظهار نظرم بی مورد بوده ومن بر ایشان بی جهت خورده گرفته ام، از ایشان پوزش بخواهم
روزها می گذشت واین سخنرانیها هم ادامه داشت.تا اینکه زمان ، به دوران شعبده بازی انتخابات ریاست جمهوری اسلامی رسید. روزی متوجه شدیم که ایشان دیگر در اطاق انجمن سخن هم نمی خواهند صحبت کنند,ورفتند با کمک دوستانشان اطاقی جداگانه باز کردند و در آنجا شد  متکلم وحده.بعدها متوجه شدم که بر خلاف دیگران ،ایشان ناراحت سوالاتی بودند که  از وی پرسیده می شد . آقای امینی بیشتر طالب بالای منبر رفتن ونطق کردن بودند تا در بحث وگفتگو و پرسش وپاسخ شرکت کردن
آری آقای امینی در دنیای مجازی ودر قلب دموکراسی جهان منبری ساختند وبر بالای آن قرار گرفتند ودیگر به ما هم اجازه طرح سوالاتمان را ندادند
این روند تا روزهای بیرون آمدن اسامی  آقایان کروبی وموسوی از جعبه انتصاب شورای نگهبان خامنه ای ،ادامه داشت.روزی ار روزها که دیگر نمی دانم در کجا و پای منبر چه کسی بودیم ، ناگهان,بندگان درگاه آقای مشیری وامینی اینجا وآنجا تبلیغ می کردند . واز همه می خواستند که بشتابید،بشتابید وبه همه بگویید که ؛آقای امینی ومشیری قرار است سخنرانی کنند و حتی راه حلهای دست اولی برای نجات ایران آماده و در جیب دارند
بی صبرانه انتظار رسیدن آن روز موعود را می کشیدیم.شبها را به این امید سر بر بالین می گذاشتیم که یک روز دیگر به موعد سخنرانی ایشان نزدیکتر شده ایم آن روز داشت فرا می رسید,بندگان درگاه بر شدت تبلیغاتشان افزوده بودند.نیروی تازه نفس هم به تازگی فرا رسیده بود.واینجا وآنجا مرتب تبلیغ وتبلیغ می کردند وزمان ومکان این سخنرانی را یادآور می شدند.ما دوباره دل تودلمان آرام وقرار نداشت ونگاهی به ساعت وتاریخ افکندیم وآنرا در 2 جا یادداشت نمودیم.
با خود کلنجار می رفتیم ؛ که آیا ما را هم در این سخنرانی شریک خواهند کرد آیا مسولین انتظامات عذر ما را زوذتر نخواهند خواست ؟و.....؛ آیا به ما هم اجازه طرح یک سوال خواهند داد ؟(در رابطه با دموکرات بودن رفسنجانی)  ،غرق در همین افکار واوهام بودم ، که دوباره نیروی  ،تاره نفس با قدرت هرچه تمامتر وبا غرور یک یوزر پالتالکی تبلیغ این سخنرانی را دوباره زد وصحنه میدان روم  را ترک گفت .
به هر روی؛آن روز کذا فرا رسید.اندیشمندان وبزرگواران پالتالک با تبختر هر چه تمام  یک به یک در جایگاههای خود قرار می گرفتند .سلامها ودوردهای آتشین نثار یکدیگر می کردند .خوشبختانه ما را هم تا کنون تحمل کرده بودند وما هم در آن پشتها جایی برای خود پیدا کزده وآرام گرفتیم مدتی نگذشته بود که ناگهان خبر ورود ایشان در شاهراه اینترنتی در فضا طنین افکن شد ؛او آنلاین شده بود بر تپش قلبها افروده گردید ورنگ از رخسارها پرید. گوینده جای خود را به گوینده دیگر داد وورود ایشان به محوطه روم را به اطلاع همگان رساند .بلی آقای امینی ورود نموده بودند ،ای دی(شناسه) سبز رنگ در مقابل شناسه مشگی رنگ من ودیگران به مانند خورشیدی تابان در آن بالا می درخشید وهمه را محسور خود گردانیده بود ، سکوتی عظیم در همه جا حکمفرما شد ، نفس در سینه ها حبس گردید وهمه چشمها  بر شانسه(آی دی) سبزرنگ ایشان دوخته شد.ودوباره گوینده سومی میکرفن را بدست گرفتند واز خصائل نیک ایشان داستانها تعریف نمودند شعری از حافظ دکلمه کردند وسپس جای خود را به گوینده چهارمی ،داد تا ایشان از  جناب امینی  برای ایراد سخن دعوت به عمل آورند. وای چه غوغایی در دلها به پا شد. اطاق  پر شد  ار شور وشوق چه  گلهای سیبری که  به ایشان تقدیم نشد .ایشان در جایگاه همیشگی خود ،بالای منبر آن بالا قرار گرفتند.وپس از مکث طولانی شروع به گفتگو کردند ولی گویی ایشان دل نگران بودند واز موضوعی در رنج !  با رد وبدل شدن چند پیام خصوصی موضوع آشکار گردیده بود ؛ تعداد پامنبرنشینان کم بودند، برای 43 یوزر که ایشان سخنرانی نمی کنند..مریدان درگاه چاره را اندیشیده بودند.ایشان می بایست مشگل فنی پیدا می کردند وبرای مدتی از انظار غیب می شدند تا شاید تعداد شرکت کنندگان کمی بالا رود.به هر روی ایشان مشگل کامپوتری پیدا کردند وبیرون رفتند.اعتراض شروع شد که آقا این چه وضعشه چرا از قبل مشگل فنی را بر طرف نکرده بودید، همینطوری می خواهید ایران را آزاد کنیدو..... البته معترضین  بیشتر از  یکی دو نفر نبودند باقی می دانستند موضوع چیست .  نیم ساعت  دیگر سپری شد وتعدادی به اطاق اظافه شدند وتعدادی هم ترک کردند ودر کمییت روم تغییز چندانی به وجود نیامد بسیاری هم به اعتراض روم را ترگ گفتند.چاره ای نبود وایشان را برگرداندند واز او خواستند سخن گوید وایشان شروع به سخن کردند
از بالا وپایین،از دوران مشروطه وقاجار گفتند وگفتند تا به اصل مطلب برسند؛البته اصلاح طلب دیگری هم قبل از ایشان زمینه سازیها را کرده بودند اقای امینی بعد از آن مقدمه ها گفتند آنچه را که میخواستند،راه حل ایشان همه را مات ومبهوت کرد.به ناگهان سکوتی آزاردهنده مجلس را فرا گرفت ،همه میخکوب شده بودند،دیگر نه از شوخیهای تکستی خبری بود ونه از سلامها ودرودهای همیشگی؛ گویی زمان متوقف شده بود.
همه مانده بودند که چگونه این پیشنهاد به فکر آقایان رسیده است.تو گویی ،این پیشنهاد که برای همان بندگان  درگاه ، کمی نگران کننده بود،وآنها را در خلسه ای آرامبخش فرو برده بود  با سکوتی که همچنان حاکم بود.به مذاق هموطنی خوش نیامد ومخالفت خود  را با لوگویی "متعجب" همراه کرد و در روم زد ، که با عکس العمل سریع،همان بندگان مواجه شد و به جای زبان سرخ که سر سبز دهد به باد،  آن لوگوی "تعجب" زرد رنگ او را قربانی کرد، به هر روی ایشان  بیرون انداخته شد، این عملیات بندگان درگاه با مهارت وشهامت  انقلابی انجام گرفت.بیرون انداختن آن قربانی به بندگان درگاه   ابهتی ویژه بخشیده و بسیار راضی از کاری که برای مخمد امینی انجام می دهند.
پیشنهاد چه بود ؟
پیشنهاد آقای امینی وآن "دانشمند" اصلاحطلب در رکاب ایشان ، این بود ؛ که از آنجایی که هر دوی این آقایان در زمینه های مدیریت اقتصادی ، تاریخی واجتماعی از تجارب فراوانی برخوردارند و دارای تخصصهای ویژه ای هستند وکلی تواناییهای دیگر نیز دارند،تیم آقای کروبی می توانند وظایفی را به آنها محول کنند. خلاصه ورک بخواهیم ترجمه کنیم آنها به آقای کروبی و موسوی !  پیشنهاد داده بودند ، تا در کابینه فرا رو  شغلی برایشان در نظر گیرند (آرشیوصدا) دقت کنید که تازه آغاز معرفی کروبی وموسوی به عنوان "کاندید" ریاست جمهوری اسلامی در ایران بود وبا روندی که این انتصابات در پیش گرفت ، دیدیم که چه سرانجامی داشت.این دو ولی زودتر به فکر افتاده بودند. وطوری عاجزانه از کاندید شورای نگهبان جنتی ، تمنای شغل می کردند که فکر کنم اگر آقای موسوی به این دو،  مسئولیت دربانی باغ  منزل ،  را هم پیشنهاد می داد بی تردید آنها آنرا با احترامات فائقه  می پذیرفتند.اینها  در این مجلس  ، آنچنان از سفرهای طولانی خود به کنفرانسهای گوناگون دولتی دراقصا نقاط عالم سخن می گفتند که گویی  وزارت اقتصاد آمریکا را سالها اداره می کردند،  وتمام این مباحٍ   به این دلیل بود که برای آقای کروبی از طریق پال تجارب خود را مستند کنند ، تا مبادا آقای کروبی قبل از تشکیل کابینه خود که نه به بار بود ونه به دار ؛ وزرای دولتی خود را تعیین کند و اینها را از قلم بیندازد، عجیبند انسانها

آری این  قبیل "روشنفکران" فقط به خود می اندیشند، اینها درد آن جوان ایرانی که برای گذران رندگی باید کلیه اش را بفروشد ،ندارند.اینها تنها کالایشان که همان حرافی و زبان  بازیست فقط برای خود ودر دکان خود  به فروش می رسانند وبرایشان هم فرقی نمی کند که مردم در چه وضعیت فلاکت باری به سر می برند. مشگل اینها مشگل آن جوان وبلاگنویسی نیست که به خاطر دستگیری واسارتش ، پدر بی گناهش  را به گروگان می گیرند ، واز او می خواهند که اگر خواهان آزادی پدرش هست باید خودش را معرفی کند ،وچه بسا نه پدر آزاد شود و اورا هم زندانی کنند.
 من باور نمی کنم که درد امینیها، درد آن کارگر بیکاری باشد که فرزند خرد سالش مجبور است برای کمک به خوانواده اش  روزی 12 ساعت بادکنک وآدامس بفروشد. این قبیل "روشنفکران" که 33 سال پیش ، با بلاهت سیاسی وائدولوژیک خود ، کشور را به  ورطه فلاکت  و ورشستگی کشانده اند ، زمانی مائویست می شوند وبر خود نام ممد لنین می گذارند، و زمانی اصلاح طلب وجبهه ای ، و اگر زمان هم روزی روزگاری اقتضا کند ، در همین حکومت سنگسار وکهریزک هم به اجرای نقش بپردازند. اینها ،فقط به فکر دوختن کلاهی از آن نمد آغشته به خون جوانان این مرز وبوم هستند

در ایران این کشور خمینی زده وبخصوص بعد ار جنبش سبز بسیاری از این فرصت طلبان به خاطر عدم ثبات در جایگاه سیاسی خود ،  مرتب از این ور به آن ور پرت می شوند. یکی از بهترین نمونه های این پدیده منفی همین آقای محمد امینیست .ایشان نه تنها با پیشنهادات مشعشع خود کاملن صف خود را از مردم جدا کردند ودر جبهه جمهوری اسلامی قرا داشتند ویا قرار گرفتند بلکه با نوشتن مغالطه اخیرش به نام "آرزوهای محمد علی شاهی"از نظز ادبیات سیاسی هم خود را شهره عام وخاص کردند.در پایین نقل قولی دیگر از آقای محمد امینی را با هم مطالعه کنیم.

.محمد امینی اندرزهای خطرناک آقای سازگارا » چالشگری
جنبش کنونی ایران، جنبش براندازی جمهوری اسلامی نیست و نباید چنین توهمی را در میان مردم ایجاد کرد. نسخه پیچی های راهکاری برپایه چنین توهمی، به پیروزی مبارزه ای که برای دستیابی به رفرم های اساسی و ماندگار در نظام انتخاباتی در جریان است، به شدت زیان خواهد رساند
ویا آنجایی که به شاهراده رضا پهلوی ایراد می گیرند که چرا می خواهید جمهوری اسلامی را براندازید،
می نویسد.

.گویا نیوز
شاهزاده ای ديگر، پس از چندسالی .... شرم و آزرم را يکسر به کنار نهاده است و نه تنها خويشتن را «پادشاه قانونی ايران» خوانده، که در سودای براندازی جمهوری اسلامی .... زبان گشوده وچشم .......دوخته است.

ادامه دارد..

فرید.

آرزوهای محمدعلی شاهی
http://www.jomhourikhahi.com/2012/06/iran-kingship-dream.html
     

۱۳۹۱ تیر ۲, جمعه

آقایان اصلاحطلب،خامنه ای،جان چند هزار ندا و سهراب دیگر را بگیرد تا شما دست از حمایت رژیم بردارید




بسیاری از خود می‌پرسند , چگونه است که ایرانیان اولین ملت , در منطقه بودند ,که به صورت ملیونی دست به اعتراضات خیابانی زدند و این اعتراضات را هم حدودن یک سال ونیم به پیش بردند, صدها جانباخته و هزاران زندانی دادند ، با این وجود، سایر کشورها توانستند حکومتهای خود را تغییر دهند ,ولی ما ایرانیان نتوانستیم.؟ و از آنجایی که ایرانی خیلی با ذوقه حتی شعاری هم درست کردیم که تونس تونست ما نتونستیم ! کاش شعاری هم درست می‌کردند که چرا نتوانستیم ؟چرا ایرانیان تا کنون نتوانستند استبداد دینی حاکم را به زیر کشند تا با برکناری محوریترین سد راه انتخابات آزاد , این اولین شرط وقدم آغارین دموکراسی در کشورمان را به انجام رسانند ؟آیا در سوریه اسد ,مصر مبارک ،تونس بن علی و لیبی قذافی هم اصللاخطلب وجود داشت؟اگر نه آیا پیروزی دراین کشورها به خاطر نبودن چنین نیرویی در صفوف اپوزوسیون بود وهست؟موضوع مورد بحث در این نوشته بررسی ارزشی این جنبشها نیست.
اینکه آیا نتیجه تغییرات در کشورهای عربی در مسیر حقوق بشر پیش می‌رود یا خیر.موضوع این نوشته نیست.سوال فقط در رابطه به علل توانایی این جنبشها درتغییر حکومتهایشان وعلل عدم توانایی تغییرات بنیادی در کشورمان ایران است.
به اعتقاد من این محوریترین موضوع بحث برای فعالین سیاسی ایرانیست.اینهمه مقاله وسخنرانی وداد وبیداد ,زمانی که به گفتمان اصلی تغییر حکومت ویا دلایل عدم تغییر در حکومت جمهوری اسلامی نپردازد,فقط وقتگذرانی روشنفکرانه ای بیش نیست.هر مبارز باید بداند چرا 33 سال جمهوری اسلامی در قدرت باقی‌مانده است؟کدام نیرو ونیروها وظایف خود را به درستی انجام نداده‌اند ویا بدتر ازآن جنبش سرنگونی را به انحراف کشانده ومی کشند ؟چرا بسیاری سکوت کرده ومی کنند؟


چرا تونس تونست وایران نتونست؟

حاکمان مستبد وتمامیت خواه از جنس جمهوری اسلامی که محالفانش را قبول ندارد وهر نیروی معترض را دشمن تلقی می‌کند وبا دشمن هم اجازه هر نوع برخوردی را میدهد.از اصطلاحاتی برای مقابله با نیروهای مخالفش استفاده می‌کند که معمولن در جنگهای کلاسیک مزسوم بوده است نیروهای دشمن دست به جنگهای تبلیغاتی و روانی بر علیه متخاصم،می زدند.ما در ایران یا رژیمی سرو کار داریم که مردمش را دشمن می‌داند و برای نابودی این دشمن دست به تاکتیک های جنگی می‌زند. چنین حکومتی برای سرکوب یک جبنش عظیم اجتماعی به دو ابزار مهم احتیاج دارد.آنها ابتدا با سرکوب وحذف فعالان ومبارزان شروع می کنندوسپس وارد فاز جنگ روانی که شامل شانتاژ,فریب,دروغ و....می شوند.
ارتباط پرسشهای بالا با جنگهای روانی چیست ؟
آیا اصلاحطلبان آگاهانه در چارچوب جنگ روانی رژیم برای مقابله با جنبش سبز قرار گرفتند؟ یا ناآگاهانه از آن‌ها استفاده شد وناخودآگاه در مسیر سرکوب جنبش قرار گرفتند ؟ .
جمهوری اسلامی ورژیمهای این چنینی خوب می‌دانند که جنبشهای ریشه دار را نمی توان فیزکی نابود کرد. باید زمینه‌ها وانگیزه های شرکت مردم در هر اعتزاضی را خشکاند.در هیچ کشوری فقط با سرکوب فیزیکی نمی‌توان جوانان آماده برای هر نوع ریسکی را به زانو در آورد با نیروی سرکوب می‌شود موقتن اعتراضات را خفه کرد ولی نمی‌توان آنرا برای یک دوره طولانی از بین برد یکی از پیش شرط های سرکوب , چگونگی انجام آن است.ایجاد رعب و وحشت می‌تواند موقتن مبارزان جامعه مدنی را بترساند وآنها را چند ماهی از خیابانها دور کند.ولی نمی‌تواند طولانی مدت این سرکوب را با موفقیت به سرانجام رساند. جمهوری اسلامی سی وسه سال است که از این شیوه ها استفاده می‌کند. با وجود سرکوب لجام گسیخته و وحشیانه ، رژیم موفق به سرکوب تام و تمام اعتراضات نشده است وجامعه آبستن حوادثی بس تکان دهنده است.چرا؟.


تنها تخصص جمهوری اسلامی ؛سرکوب

.کیفیت وکمیت سرکوب همیشه ودر همه جا یکسان نیست.سیستم هایی که با روشهای فاشیستی به سرکوب می پردازند,غالبن از حداکثر سرکوب در مقابل حداقل اعتراض استفاده می‌کنند.اگر به یاد آورید در گذشته قبل از انقلاب اسلامی, ما نیرویی به نام واحدها وگردانهای ویژه مقابله با تظاهرات خیابانی نداشتیم.در سالهای 56-57 تعدادی سرباز را از پادگانها برای مقابله با اغتشاشات به خیابانها می ریختند.سربارانی که هیچ اطلاعی از مقابله با جنگهای خیابانی نداشتند.تنها چیزی که بلد بودند استفاده از آن اسلحه ای بود که در دست داشتند تازه برای استفاده از آن هم اجازه نداشتند.دستور تیر هیچ وقت صادر نشد مگر به تشخیص فرمانده حاضر در صحنه در در مواردی که جان سربازان وپرسنل نظامی به حطر می افتاد.چرا که سازمانهای چریکی موجود در ایران در کشورهای لیبی وعراق تمرینهای خرابکاری دیده بودند وبسیار کارآزموده تر از نیروهای نظامی خاضر در صحنه بودند تمام نیروهای چریکی,مجاهدین وفداییان اسلام به رهبری رفسنجانی مسلح بودند وآماده برای انجام هر نوع تخریب وآتش ردنی.آنها به کلاتبریها حمله می‌کردند با کوکتل مولوتف به ساختمانهای اداری هجوم می آوردند وار کشتن انسانهای بی‌گناه هم هیچ ابایی نداشتند. می دانیم که بسیادی از پرسنل شهربانی را با تبر در مشهد قطعه قطعه کردند ویا به آتش می کشیدند.جمهوری اسلامی ولی با استفاده از کارشناسات مجرب سرکوبهای خیابانی که غالبن از کشورهای کمونیستی سابق استخدام شده هستند و به کمک برادران ائدولوژیکشان در داخل, ابتدا سپاه پاسداران را تشکیل دادند وسپس از همین سپاه نیروهای ویژه سرکوب خیابانی و سازمانهای اطلاعاتی گوناگون دیگر را تشکیل دادند.طوری که امروز ما دهها سازمان اطلاعاتی وامنیتی برای سرکوب در کشور داریم,انواع واقسام زندانها درست شده,هر ارگانی برای خود زندان وبندهای امنیتی وقرنطینه درست کرده.خودش دادگاه دارد,شکنجه می کند وحتا اعدام. بی خود نیست که بعد از هر دستگیری, کمتر کسی حتا از درون ارگانهای رژیم می‌داند, که زندانی کجا برده شده است.در گذشته سازمانی به نام امنیت وجود داشت که در مقایسه با , امروز بودجه بسیار ناچیزی در اختیار داشت ,که با وجود سرکوبها وشکنجه مخالفین در آن دوران با امروز به هیچ وجه قابل ملایسه نیست ساواک را خیلی قدرتمندتر ار آنی که بود, جلوه دادند .در این کار هم خود حکومت وقت وهم مخالفین مسلح مشترکن سهیم بودند حکومت وقت می‌خواست ترسی در دلها بیاندازدومخالفین هم می‌خواستند نتفر را بیشتر کنند این دو به کمک هم ساواک را ترسناک نشان دادند و او را به مانند هیولایی وحشتناک معرفی کردند.امروز وبعداز بیرون آمدن اسناد وحقایق آن دوران پی می‌بریم که چنین نبوده.کل پرسنل ساواک کمتر از 4000 نفر بوده است امکاناتش بسیار محدود بوده وتواناییهایش محدودتر امروز افرادی مثل آقای عمادالدین باقی با سند آمار واقعی زندانیان واعدامیان 57 سال سلطنت پهلوی را بیرون داده است طبق آمار مستد ایشان کل زندانیان سیاسی سه تا چهار هزار نفر بیشتر نبوده وکشته ها هم کمتر از هزار نفر بوده آنهم در 57 سال
امروز ولی ما شاهدانواع واقسام سازمانها وارگانهای سرکوب هستیم که با گذشته، قابل مقایسه نیست.شما هزینه فقط یک ارگان سرکوب به نام سپاه را در نظر بگیرید تا متوجه شوید که جمهوری اسلامی چه هزینه ای برای سرکوب می پردازد،مهمترین وظیفه سپاه پاسدارن دفاع از حکومت و ولی نعمتشان آخوندهاست ,از دهها نیروی سارمان یافته اراذل واوباش چاقوبدست که به لباس شخصی ملقب شده‌اند وهر آیت الله وثقه الاسلام از آنها برای خود یک نیروی نظامی محافظ گرد آورده است که بگذریم,امروز در ایران سازمانهای زیر به سزکوب ملت ایرن
: مشغولند:

.سازمان حفاظت اطلاعات سپاه, 2- پاسداران انقلاب اسلامی, 3-عقیدتی سیاسی, 4-بسیج دانشجویی, 5-وزارت اطلاعات, 6-نیروی قدس, 7-بسیج اداری, 8- کمیته های انقلاب اسلامی 9- پلیس اطلاعات و امنیت عمومی 10- پلیس امنیت اخلاقی 11- مبارزه با مواد مخدر 12-پلیس پیشگیری 13- گشت ارشاد 14- قرارگاه ثارالله 15- پلیس دیپلماتیک 16-پلیس فضای آزادوتبادل اطلاعات, 17-یگان امداد , 18-بررسی جرائم سازمانیافته, 19-یگان ویژه, 20-نوپو ,21-مبارزه با تخلفات سیبری 22-مقابله با جنگ نرم .

تمام این سازمانهای ریز ودرشت موجود ،علاوه بر نیروهای مسلح هستند از حکومت سابق به جا ماند و همچنان وجود دارند وتغییر نام داده شدند (پلیس,ژاندارمری وارتش,).
مابه مانند حکومتمان که در جهان دومیش نیست ,کشوری هستیم با دو ارتش دو پلیس ودهها ارگان سرکوب ، هم ارتش داریم , هم سپاه, هم کمیته داریم وهم پلیس وتمام این‌ها فقط به خاطر ترس جمهوری اسلامی از سقوط است. جمهوری اسلامی فقط در یک مورد گوی سبقت را از دیگران ربوده ودر مقام اول جهان قرار دارد آنهم در بی رحمی وشقاوت ,سبعیت,جنایت,جباریت وظلم و سرکوب.
بعد از 33 سال,جمهوری اسلامی امروز نه مشروعیت بین‌المللی دارد ونه محبوبیت داخلی,در تمامی امور کشوری به بن‌بست مطلق رسیده است,رهبریت سیاسی این حکومت 10 شقه شده است وهمه به جان هم افتاده اند, با وجود پشتیبانی اصلاح طلبان,بی تردید سرنگون خواهد شد محور اصلی این نگارش نیز بر همین مهم, استوار است ابتدا به این گفته خمینی توجه کنید خميني در سال 1362 :اگر نتوانيم اختلاف اقتصادي و نابرابري بين فقير و غني را کم کنيم و مردم از اسلام ( مشروعيت ايدئولوژيک نظام ) مأيوس شوند هيچ چيز نمي تواند جلوي
طغيان را بگيرد و ما همه با هم نابود مي شويم
البته منظورش از اختلاف اقتصادی همان اختلاف طبقاتیست

کیفیت سرکوب
در نطامهای توتالیتر وائدولوژیک بر خلاف دیکتاتوریهای متعارف, برای سرکوب یک اجتماع 100 نفره از نیروی 1000 نفری بهره می برند,در این نوع سرکوب؛ هدف پا نگرفتن هر نوع اعتراضی است . ودر صورت شکل گرفتن تظاهرات ,استفاده از حداکثر خشونت دستور داده می شود .در حکومتهای ایدئولوژیک ومذهب , هدف از سزکوب نه خواباندن آن, بلکه نابودی اعتراضات مد نظز می‌باشد سرکوب در این سیستمها در خیابان تمام نمی‌شود ادامه آن به خانه‌ها وسایر محیطهای اجتماعی نیز کشیده می شود. زندان در قاموس این نوع حکومت برابر است با نابودی فکر,اندیشه وهویت قربانی.در سیستمهای متعارف وسرکوبگر هدف بی اثر کردن معترضان خطرناک ومسلح است در سیستمهای ائدولوژیک وبخصوص دینی همه معترضان خطرناک هستند؛.هدف حاکمان دینی در این سیستمها برخلاف حکومتهای متعارف نه فقط حفظ حکومت,که تغییر دادن تمام انسان‌ها به دین,سیاست وایدئولوژی حکومتی است.یعنی اگر انسان‌ها دراری دین یکسان با آن‌ها باشند ولی از نظر سیاسی مخالف حاکمان باشند تازه منافق می‌شوند واگر موافق آن‌ها باشید ولی دارای سنت وافکار دیگری, می‌شوید کافِر, مرتد ,باقی,طاغوتی,مزدور آمریکا یاجاسوس اسراییل,جمهوری اسلامی در دنیای امروز ودر بین 197 کشور جهان تنها حکومتیست که دارای چنین سیستم سرکوبیست بی جهت نیست که بازجویان در زندانهای جمهوری اسلامی برای نفی هویت قربانیان,از هر نوع شکنجه ای استفاده می‌کنند حتا از تجاوز به دختران باکره قبل از اعدام و پیرمردانی در حضور اعضای خانواده, یا اعدام افرادی که ناقص العضو بودند ,هم خودداری نکردند.در سیستمهای متعارف شکنجه وسرکوب دارای قوانین خاصیست که ماموران باید خود را موظف به اجرای آن کنند. در جمهوری اسلامی چنین نیست بازجویان آزادی تام وتمام دارند وبه هیچکس پاسخگو نیستند.روزی 10 اعدامی در راستای همین سیستم سرکوب است. در مقاله‌ای به عدم متعارف بودن حکومت در ایران پرداخته ام واینکه چه تمایزاتی بین حکومتهای متعارف و نظام توتالیتر جمهوری اسلامی وجود دارد

نابودی هویت وشخصیت قربانی.
سرکوب در جمهوری اسلامی از همان آغاز فاشیست مابانه بود.هدف از این نوع سرکوب نابودی وحذف انسانهاست این نابودی می‌تواند فیزیکی یاهویتی وشخصیتی باشد دکترین نیروهای سرکوب رژیم که برتجارب دهه ها سرکوب در سیستمهای امنیتی اروپای شرقی وشوروی(روسیه) استوار است این بوده وهست, که هر دو حالت را عملی کنند.این سیستمها هر نوع مخالفتی را مهر امنیتی می‌زدند تا قادر به سرکوب آن شوند.بی جهت نیست که در جمهوری اسلامی اعتراض تعدادی دانشجو برای بهتر شدن غذای سلف سرویس دانشگاه هم مهر امنیتی می‌خورد یا آب بازی چند جوان در روزهای داغ تابستان,برای مامورین سرکوب جمهوری اسلامی ؛ اتهام اغتشاش و اخلال در امنیت کشور به حساب می‌آید. و سعی در زندانی کردن انها می‌کنند. ویا مراسم عزاداری ممنوع می‌شود .از خوانواده هنرمند محبوب کسایی می‌خواهند که اگر در نیمه شب او را به گورستان نبرند,به آنها اجازه دفن نخواهند داد.سرکوبگران خوب می‌دانند که با حذف فیزیکی صرف، آن‌ها به اهدافشان نخواهند رسید.برای توفیق کامل در اهداف پلیدشان آن‌ها احتیاج به ابزار مخرب وموثرتر دیگری نیز دارند وآن سزکوب روح وروان آدمیست که به نمونه‌هایی اشاره می کنم
,
پراکندن تخم ناامیدی -
فرسایشی کردن-
ایجاد تفرقه وچند دستگی-
بیهوده جلوه دادن مبارزه-
بااکسیونهای جزعی ایجاد رعب و وحشت نمودن , استفاد از تک تیراندازان وزدن سوژه هایی که به مبارزان شوک عصبی وارد کند ترور بزدلانه وناجوانمردانه ندا
زیر گرفتن عزیزانمان با ماشین-
,تظاهرات را با شعارهای ارتجاعی به انحراف کشاندن
ودر یک جمله امید را سرکوب کردن وروان را مستعصل نمودن

سرکوب روان
جمهوری اسلامی ونیروهای امنیتی وگزمکان بی‌سواد وبی دانش آن در این قسمت دارای هیچ توانایی نیستند برای پیروزی در این جبهه باید درارای بار تئوریک عمیق ,آگاهی بر مبانی- فلسفه,دانایی تاریخی وقوه استفاده از منطق واستدلال را دارا باشید, از آنجایی که تفکر مراد ومریدی , یا خود را در افکار روحانیون مرتجعی مثل خامنه ای وحمینی محجور کردن وایدئالیسم فکری موجود در حکومت دینی به آن‌ها اجازه غور در این مباحث را نمی دهد,آنها سعی کردند در اختلافات موجود بین نیروهای مخالف خود سرمایه‌گذاری کنند.
این وطیفه را اصلاحطلبان دینی وغبر دینی برخن آگاهانه وبعضن ناآگاهانه به عهده گرفتند وبه خوبی آنرا بازی کردند.برای تضعیف جنبش اعتراضی سبز می بایست علاوه بر سرکوب فیزیکی, تخم باس وناامیدی را در بین صفوف آن پراکند واگر به خاطر داشته باشید بعد از ملیونی شدن وعدم توانایی رژیم در پیشبرد ابزار سرکوب فیزیکی بیشتر نیروی خود را روی این راهکار گذاشت

موسوی,کروبی.
  آقایان موسوی وکروبی را باید از هرزه های سیاسی مثل خاتمی ورفسنجانی جداکرد این دو در شکنجه گاههای خامنه ای اسیرند,اگرچه در آن روزهایی که ملت به پا خواسته از ظلم وجور آخوند به مواضع رادیکال این‌ها احتیاج داشتند و اگر در کنار استقامت ومقاومنتشان خواهان ماندن طرفدارانشان در خیابانها می‌شدند و به جای ترس از سرنگونی نظامی که برایش زحمت کشیدند وطرفدارش بودند،هستند؟, کمک می‌کردند تاجنبش بدون خشونت سبز ،رادیکال می شد,شایدسرنوشت ما امروز این نبود.ولی سیاست رابا اما واگرها کاری نیست.,همین که این دو نفر تا کنون بر همان نظرات ومواضع(هر چند بی اثز) خود ایستاده‌اند واستقامت می‌کنند وهنوز هم اسیرند,باید برخوردی متناسب را برگزید.من تمام نیرویم را صرف خواهم کرد تا این آقایان وتمام زندانیان سیاسی ایران آزاد شوند.
بررسی افکار وعقاید آن‌ها به عنوان دو فرد تعیین کننده در جنبشی که هزاران جانباخته را به ملت ایران تقدیم کرده است, نباید به معنای بی احترامی به این عزیزان قلمداد شود.نمی شود به بررسی جنبش سبز پرداخت بدون اینکه کاری به تصمیمات وراهکارهای عمده ترین وتعیین کننده ترین افرادش نداشت.احترام من تا کنون به این دو اسیر (فردا چه مواضع سیاسی خواهند داشت,نمی دانم) علاوه بر مقاومت در اسارتشان, آن موقع بیشتر شد, که در کنار فراخوان بسیاری از نیروهای سکولارو دموکرات مثل آقای رضاپهلوی, آقایان موسوی وکروبی هم به طور غیر مستقیم ,باعث به وجود آمدن تظاهرات پر شکوه ورادیکال 25 خرداد شدند
.
چگونه می‌شود آن قهرمانانی که مرگ را به تمسخر گرفته و جان را که خیلی عزیز است,در طبق اخلاص گذارده و به ملت نجیب ایران تقدیم می‌کنند و بر کار ناکرده ابراز پشیمانی نمی نمایند,را با سالوسانی مقایسه کرد که باعث به قل وزنجیر کشیدنشان شده اند,اینها در قلب هر وطنپرستی جای دارند.اسیران ما با هر اندیشه و مرامی که هستند وامروز در سیاهچالهای خامنه ای ضد بشر, به زنجیر کشیده شده اند.باید هر چه زودتر آزادشوند.خواه آقای تاجزاده باشد یا آن بانوی قهرمان سکینه محمدی ,خواه آن مبارز ایرانی کردتبار باشد ویا آن عریر اسیری که تنها جرمش داشتن دیانت بهایی بود. مد نظراین مقاله هم در داخل بیشتر آن فریبکارانی هستند که آشکارا در جهت حفظ وضعیت کنونی می کوشند و دوام زندگی سیاسی خود را در پادویی و خدمتگذاری به خامنه ای می بینند, آن‌ها در ولایت فقیه ذوب شده اند,آنهایی که جام پر شده ز خون ندا,این قهرمان ملی ایران ,یا صحراب اعرابی این مظلومترین جانباخته جنبش سبزز را با سری افکنده, از دست خامنه ای گرفتند ونوشیدند.و یا آن‌هایی که امروز در آمریکا وانگستان وآلمان نشسته‌اند و می‌خواهند نظام را اصلاح کنند.
برای من, مرد باخدا وبا وجدانی, مثل آقای کاظمینی بروجردی, یک قهرمان در بند است.او در قلب ما جایی دارد بروجردی سالهاست که روزو شب را در زندانها و انفرادیها می گذراند.او زیر شکنجه است,او گفت: من دینم را نمی‌خواهم با سیاست در آمیزم.و پای این مانیفست یک جمله‌ای ,که یک دنیا مطلب است سالهاست که ایستاده.بروجردی تنها نیست.ما در ایرانمان هزاران هزار قهرمان در بند,سکولار وغیر سکولار دیگر داریم، که بر مبثاق خود پایبند هستند.ارزش واحترام این زنان ومردان را باید پاس داشت.اینها بایک لاییک لامذهب نشسته درغربت ولی اصلاح طلب قابل مقایسه نیستند.حطابم در این مقاله بیشتر همینهایی می باشند که آن ور جوی, جای خوش کرده‌اند, و به نام موسوی وکروبی برای خامنه ای نامه می‌نویسند واز او می‌خواهند که برای بقای طول عمر جمهوری اسلامی باید به این‌ چاپلوسان در بارگاه خلیفه وظیفه‌ای محول گردد تا به آن‌ها از نفت سیاه گلگون شده ز خون ندا سهمی تعلق گیرد,شرم وننگ بر شما باد
.
اامروز باید منتظر شد ،باید دید که آیا آقای موسوی که خواهان اجرای بدون تنازل قانون اساسی بودند،هستند؟,آیا همچنان علاوه بر دهها اصل ارتجاعی گنجانیده شده در این قانون اساسی ،منجمله اصل ولایت فقیه،که باعث تصاحب قدرت مطلقه خامنه ای و خمینی شد، واین دو مستبد خونریز و قاتل را بر جان ومال 70 ملیون ایرانی حاکم گردانید,همچنان قبول دارد یا خیر؟ بعد از این توضیح ضزوز و کوتاه به ابزار جنگ روانی مورد استفاده رژیم با استفاده از اصلاحطلبان بر گردیم

در بالا توضیح داده شد که دشمن برای سرکوب جنبشهای مردمی احتیاج به دوابزار شناخته شده دارد 1-خذف فیزیکی 2-ایجاد یأس ونا امیدی وپراکندن تخم افتراق (تاکتیکهای جنگ روانی ،جمهوری اسلامی) در صفوف مبارزان ضدحاکمیت.
رژیم اگر بتواند این دو حربه را به خوبی به کار اندارد، نبرد اولین را خواهد برد.حقیقت تلخی که در جنبش سبز سه سال پیش شاهد بودیم.از نبرد نام بردم چرا که در هر جنگ باید نبردهای بیشماری را به سرانجام رساند تا پیروزی قطعی حاصل گردد؛ جنبش سبز فقط یک نبرد بود،ما در آینده نزدیک با نبردهای گوناگونی مواجه خواهیم بود. برای پیروزی باید هوشیاری پیشه کرد.در ظمن کافیست که مبارزان مدنی در این نافرمانیها ، فقط بک نبرد را ببرند. همان یک نبرد به پیروزی در جنگ منجر خواهد شد.در صورتی که دشمن باید تک تک این نبردها را ببرد تا خود را حفظ کند. آن‌ها
باید شب و روز در پیکارها آماده باشندوسعی کنندتا ضعفهای خود را بپوشانند،ما می‌دانیم که در این کار موفق نمی شوند. نقاط ضعف وقوت دشمن همیشه آشکار است ما می‌دانیم او کجا چه می‌کند ولی دشمن از قدرت ما بی‌خبر است،او فقط دو برگ برنده در دست دارد ؛ انشقاق وپراکندگی ودیگری که ویژگی انحصار به فرد جنبش ما در ایران است تأکید می‌کنم که فقط مختص ایرانیان می باشد، این ویژگی رخنه جریان اصلاحطلب در صفوف نیروهای بر انداز است یا همان ستون پنجم دشمن ! در اینجا شاید بر من خورده گفته شود ؛ که این قضاوت کمی بدبینانه است! در پاسخ باید بگویم که؛اگر معتقد نیستید, احمدینژاد,خامنه ای,مصباح یزدی,جنتی جانی که همیشه دنبال سخت کشتن وبیشتر کشتن است دشمنان واقعی واصلی ملت ایران هستند واصلاح طلبان محقند که با این‌ها برای حفظ جمهوری اسلامی باید همکاری داشته باشند.آنموقع حق با شماست .

دقت کنیم که پدیده اصلاحطلبی آنهم در کشوری بایک حکومت تمامیتگرا ودینی، فقط در ایران ساخته شد.شما در هیچ جنبشی در سایر کشورها ،چنین نیرویی را در اپزوسیون سراغ ندارید که مورد پسند مبارزان هم قرار گیرد.نه مصر ولیبی یا تونس وسوریه،چنین نیرویی ندارنددر تمام جهان که حاکمان مستبد متعارف داشتند چنین نیرویی وجود نداشت ما در ایران حکومتی استبدادی،غیر متعارف ودینی داریم در چنین کشوری اصلاحطلب به مانعی در راه اپوزوسیون تبدیل گشته است و متأسفانه از جانب برخی عافیت طلب مورد استقبال هم قرار می گیرد .اصلاحطلبان را به نام عدم خشونت به جنبش غالب می کنند.آیا نیرویی غیر از حکومت در ایران دست به خشونت میزند؟ من در بین تمام جریانهای سیاسی ایرانی کسی را سراغ ندارم که خواهان خشونت مسلحانه و این قبیل عملیات باشد. کاری به دو دهه پیش ندارم ]امروز تمام ایرانیان می‌خواهند از طریق نافرمانی مدنی دست به اعتراض بزنند همه خواهان انتخابات آزاد هستند .اکثریت مطلق ایرانیان خواهان حکومت جمهوری اسلامی نیستند.چرا می‌ترسند از انتخابات آزاد؟دقیقن به همین خاطر است ,اصلاح طلبان هم با انتخابات آزاد مخالفند.انتخابات آزاد آن‌ها در محدوده همان نیروهای خودی می چرخد.منطور آن‌ها احزاب و سازمانهاییست که جمهوری اسلامی را قبول دارند و مثلن می‌خواهند در مجلس فرمایشی خامنه ای چند نماینده وازد کنندو یا تعیین ریاست جمهوری تدارکات چی را به انتخابا گذارند, انتخابات گذارند.
خشونت را فقط خودشان انجام می دهند، آیا غیر از همین بنیاد گرایان اسلامی حاکم واصلاحطلبانی که از آن‌ها دفاع می‌کنند جریان دیگری هم اهل خشونت هست ؟من سراغ ندارم اصلاحطلب نه تنها خواهان به زیر کشیدن حاکمیت آدمکش،دیکتاتور،متجاوز,سنگسار کن، نیست بلکه همینها از من وشما هم می‌خواهند که برای ادامه حاکمیت استبداد ، یار و یاور آن‌ها باشیم وبه آن‌ها کمک کنیم تا بتوانند درقدرت حکومتی شریک شوند و به زعم آنها، فردی مثل احمدینژاد را که گویا برای جمهوری اسلامیشان خطرناک است وممکن است حاکمیت را تضعیف کند،پایین کشیم، تا جمهوری اسلامی با رهبر و نهادی به نام ولایت فقیه از خطر سقوط نجات یابد.یعنی دقیقن اهدافش با اهداف دشمن شما,دشمنی که اعدام می کند,به زن وبچه هیچ کسی رحم نمی‌کند ملیونها بیکار و تبعیدی ومعتاد درست کرده است, یکیست. این جانور عجیب والخلقه ,چند سر و جان سخت صاحب مدالهای پیروزی در نبردهای گوناگون نیز بوده است، .همی او ,نبرد 18 تیر را از ما برد در نبردهای دو دهه پیش خود به عنوان دشمن در مقابلمان قرار داشت,می گرفت,شکنجه می‌کرد ومی کشت. واگر به خود نجنبیم، دارند نبرد جنبش سبز را هم همینها با کمک خامنه ای این جنایتکار اصلی و خونریز, باری را می برند! ما در کجای این معادله قرار داریم ؟ این جانور در گوشه‌ای از مغز بسیاری لانه کرده است ودارد با او در تصمیم گیریهایش شرکت می کند.کارش خیلی ساده است.او از اعتقادت دینی سود می‌برد ،او مرتب در حال نا امید کردن است و بیرون راندن مبارزان از صحنه.در اینجا برای روشن شدن قضیه, شما را به بررسی فعالیت یا عدم فعالیت این شورای مجهول الهویه سبر امید در سه سال گذشته دعوت می کنم,اینها ابتدا با شعار مردم خسته شدند و نمی‌خواهند در خیابان خاضر شوند جلو آمدن ومرتب سیاستهایی اتخاذ کردند که مردم را وادار به سکوت ویاس ونا امیدی کنند انگار این‌ها یک وظیفه داشتند مردم را از خیابان به خانه ببرند.البته سرکوب را هم فراموش نکنید.اینها در ماههای اخیر بسیار حسابشده حرکت کرده اند .چه باید کرد
برای رهایی از این دشمن دوست نما ابتدا باید او را شناخت.بسیاری واقعن نمی‌دانند که اصلاحطلبی سطل آبیست در آسیاب جمهوری اسلامی.متاسفانه تبلیعات گسترده وامکانات مالی که در اختیار این‌ها قرار دارد توانسته اند بسیاری را در این دام عنکوبتی اسیر کنند افرادی که هنوز به این اشنخاص امید بسته است؛ واقعن نادان هستند برای نادانی که می‌خواهد به کمک خامنه ای برود ومثلن او را اصلاح کند.باید گفت که پند آن فلیسوف آلمانی را آویزه گوش کند، وقتی که می‌گوید : بهترین دشمنان ما دوستان احمقمان هستند.
راستی چگونه این جانور خطرناک به اندرون ذهن بسیاری نفوذ کرد؟برای دریافتن این پدیده باید کمی به عقب برگردیم

نتیجه 33 سال اصلاحطلبی,احمدینژادیسم 
بعد از پایان جنگ وپس آنکه خمینی به هیچ یک از اهداف اعلان کرده خود نرسید.نه کربلا را گرفتند ونه قدس را وحتا خسارات جنگ 1000.000.000.000 $ را که عربستان وکویت حاضر به پرداخت بودند, را هم دریافت نکرد ومجبور شد جام زهر را بنوشد متوجه مخالفتهای گوناگونی در بدنه اجتماع شد واز آن مهمتر نارضایتی در بدنه نیروهای نظامی سپاه وبسیج آغاز شد.برای ترساندن نیروهای معترض تصمیم به کشتار زندانیان بی‌دفاع گرفتند با اعدام هزاران زندانی بی‌دفاع زهری را که خمینی نوشیده بود در چشمهای فرزندان پاک ایران ریخت وباعث ترساندن معترضین گردید.بعد از این جنایت وحشیانه دوباره اعتراضات اوج گرفت خانواده‌های اسیران ومعلولین جنگی که سر به ملیون می‌زد خواهان رسیدگی به مشگلات اقتصادی خود شدند.کشورهای خارجی نیز فشارهای خود را بیشتر کردند به خاطر ترورهای خارج از کشور وحکم ترور سلمان رشدی کشورهای اروپایی خواهان فشار بیشتر شدند وسفرای خود را از تهران فرا خواندند.مجموعه این مولفه ها باعث شد تا روباه مکار رفسنجانی را به بوجود آوردن دکترین قبلن به اجرا درآمده گذشته وادارد .می دانیم که در دوران خمینی این بازی را داشتند منتها آن دوران اسم این‌ها حط امام بود ونه اصلاح طلب از آنجایی که خمینی در بین نیروهای سیاسی خارج از نظام وملیونها ایرانی دراری وجهه خوبی نبود وایرانیان در دوران او بدترین شرایط 100 سال گذشته خود راتجربه کردند دیگر از این نام استفاده نشد.دقیقن همین بازیها در آن دوران هم بوده است.همین جناحبازیها ودروغ وفریبها در اصل از دوران خود خمینی شروع شد زمانی اسمشان دولت امام زمان بازرگان نام داشت بعد رسید به فرزند خوانده خمینی آقای بنی صدرواصلاح طلبان یا همان حط امام هم همیشه در صحنه بود در اصل اصلاحطلبان 30 سال است که دارند اصلاح می‌کنند اصلاحشان ولی همیشه به ضرر مردم بوده است ونابودی منافع ملی وفروپاشی اقتصادی را به ازمغان آورده است.
رفسنجانی سالوس ولی توانست آنرا به جامعه بفروشد.در اینجا دوباره نباید رل روشنفکران تاریک اندیش را نادیده گرفت.این قشر به همراه آخوند در تمام این 33 سال پا انداز حکومت بود.حزب توده وسازمان اکثریت فقط دو نمونه از این جریانات می باشند...فشار مردم در پایین وترور میکونس که در پی خود, سران رژیم را به فکر فرو برده بود (دقیقن مثل همین شرایط امروز) آنها را وادار به انجام طرحی دیگر کرد.البنه من مخالف اصلاحات در جوامع بشری نیستم در کشورهای مترقی رفرم همیشه وجود دارد وهمینجا می‌گویم که به جای انقلاب عقب‌مانده اسلامی پدران ما می بایست نظام قبلی را اصلاح می‌کردند چون امکان اصلاحات را داشت؛ دیدیم که محمد رضا شاه فقید با انتخاب, زنده یاد بختیار به عنوان نخست وزیر کشور؛اصلاحات عمیق او را هم پذیرفت رفرمهایی که بعد از نخست وزیری بختیار شروع شد ،انحلال ساواک,انتخابات آزاد ,آزادی تمام زندانیان سیاسی …....مشکل من ولی با فریبکارانی مثل خاتمی در اینجاست که جمهوری اسلامی قابل اصلاح نیست.همه به خوبی به یاد داریم که ؛ وعده های دروغین خاتمی وامید های واهی که بسیاری از فعالین اپوزوسیون هم آنرا تبلیغ کردند.خاتمی8 سال قدرت را در دست داشت ؛ در این 8 سال وضیت اقتصادی کشور تعییر محسوسی نکرد نیروهای مبارز درون کشور امیدشان به خاتمی را نمی خواستند از دست بدهند در این سالها علاوه بر آخوند زاده های ملیاردر وسران سپاه که کم کم در امور اقتصادی دخالت داده شده بودند،و باندهای گوناگون حکومتی که به رفسنجانی وخامنه ای تعلق داشتند؛ قشر جدیدی رابوجود آوردند که به آن‌ها رانتخوار می گویند.به هر روی مردم فقیرتر ورانتخواران پولدارتر می شدند.وعده های خاتمی هیچیک عملی نشد.باید همینجا یاد آور شد که قوه مجریه ومقننه در دست اصلاحطلبان بود طبق آمارخودشان خاتمی 20 ملیون طرفدار هم داشت.یعنی هم خیابان را داشتند و هم دولت را,خامنه ای وتعدادی امامجمعه توانستند این نیروی مقتدر را بی ثمر ونامراد کند.حتی نتوانستند لایحه آبکی مطبوعات را به تصویب برسانند. ما امروز احمدینژاد را می‌بینیم که چگونه در مقابل خامنه ای می‌ایستد نه مجلس را دارد ونه 20 ملیون طرفدار.
همینجا باید متذکر شوم که احمدینژاد عقب‌مانده ترین حلقه این عقب مانده ترین قشر اجتماع ایران که آخوند نام دارند، می باشد.
خاتمی واصلاح طلبان نمی خواستند مردم را وارد پروسه اصلاخات کنند,چرا که می ترسیدند ودر آخر هم در جواب دانشجویان دانشگاه امیرکبیر پاسخ داد ؛ که من جمهوری اسلامی را می خواهم حفظ کنم وما دموکراسی داریم واگر ما کنار زده شویم هیچ کسی نمی‌تواند دموکراسی را به ایران بیاورد.همین آقا در پایان ریاستش کل دوران 8 ساله خود با با این جمله که من فقط یک تدارکاتچی هستم ؛ آشکارا گفت که هیچکاره بوده است وتمام آن قولها هم کشک بوده
در اصل تشکیل اپزوسیون موازی وقلابی از دست آوردهای اتاق فکری بود به نام راهبردهای استراتژیک ریاست جمهوری که رفسنجانی دستور تشکیلش را داد وخاتمی هم در آنجا رییس کتابخانه بود. امر عاس(رفسنجانی.) کارگزارانش را برای کمک به این پروژه بسیج کرد تمام چهره‌های اصلاح طلب شدند اعضای پیشبرد این پروژه، همینها خامنه ای را هم قانع کردند و2 خرداد با جیغ و داد زاییده شد و دیدم که امت همیشه در صحنه هم برای بیچارگی خود چه شادمانیها کرد وچه مبارزان کهنه کاری را به دنبالش کشاند
از آنجایی که اپوزوسیون واقعی رژیم, منسجم نبود ومثل امروز مشغول ایجاد حکومتهای خیالی کمونیستی,سلطنتی,جمهوری خود بود ، مجاهدین هم می‌خواستند به کمک صدام حسین وارتش آرادیبخش عراقی, از راه مهران تهران را فتح کنند؛ تا مهر تابان را به قدرت رسانند و سایر نیروها هم در خیال وآرزوهای خود غرق شده بودند و به قول آقای رضا پهلوی ؛خانه ای نداشتند ولی اندر جنگ، تعیین رنگ کاعذ دیواری آن و ضخامت آجرهایش بودند .پایان نقل قول, در چنین تشتت وپراکندگی نیروهای مخالف جمهوری اسلامی؛ امر عاس این خلافت ، با کمک گرفتن از امپراتوری دلارش توانست راه‌کار استخراج شده در اتاق فکرش را عملی کند.از آن تاریخ تا امروز15 سال سپری شد.یعنی رفسنجانی,خاتمی واعوان وانصارش 15 سال برای جنایتکار قرن، خامنه ای زمان خریدند.در این 15 سال چند هزار انسان را اعدام کردند چند صد هزار جوان ایرانی به دام عفریت اعتیاد گرفتار شدند چند ملیون ایرانی آواره شدند ودر دریاها وجاده های ترکیه ویونان غرق شدندایران در این 15 سال بیشتر به عقب برگشت اقتصادش بحرانی تر شد,ریال این واحد پول ملی هر سال از سال پیش بی ارزشتر شد
. در اعدام اول شدیم,در زندانی زنان وروزنامه نگاران اول شدیم در ترور مخالفین اول شدیم در فلاکت اقتصادی اول شدیم و..............زنان ایرانی راهی دبی شدند این یکی از دستآوردهای حکومت اصلاحات بود که به سایر دستاوردهای جمهوری اسلامی ازآغاز تا کنون اضافه گردید

جنبش سبز
فراموش نشود که مشکلات گرانی وعدم رضایت مردم, رهبران رژیم چه اصلاحطلب وچه اصولگرا را آسوده نمی‌گذارد. این اعتراضات همیشه بوده وتا زمانی که مطلبات مردم برآورده نشود،خواهد بود. نتبیجه این چالشها باعث بوجود آمدن جنبش سبز شد.در اصل آقای موسوی با این شعار به میدان فرستاده شد ، که به قول او ؛ آحمدینژاد وسیاستهای مخربش جمهوری اسلامی را به مرحله فروپاشی رسانده است واین او هست که باید برای نجات حکومت وارد عرصه انتخابات شده است، وخاتمی با انداختن شال سبز رنگ بر گردن ایشان مبارزات او را آغاز کرد.من نمی‌خواهم تاریخنگاری صرف کرده باشم ،هدفم بیشتر بررسی شیوه‌های جنگ روانی حکومتی است ، که در رابطه با شرایط به وجود آمده در کشور،با این گفته در نمار جمعه ؛ که از فردا هر کس در اعتراضات شرکت کند جانش دست خودش است،شروع کرد.می دانیم که برای اولین بار در تاریخ کل ایران جمعیتی 4-5 ملیونی به گفته قالیباف شهردار تهران به خیابان آمدند ومخالفت خود را از وضعیت حاصله در جمهوری اسلامی بیان کردند. این اعتراضات به تمام شهرهای کشور کشیده شد اگر چه رهبران اصلاخات مخالف حضور ملیونی مردم در خیابانها بودند ولی دیگر دیر شده بود این جنبش متولد یافت شعارش هم مرگ بر دیکتاتور بود.خواسته ها به همین جا خاتمه نیافت و می‌رفت که کل، ارکان نظام را نشانه گیرد شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه بسیاری از آن‌ها را وحشتزده کرد خامنه ای، خاتمی وسایر اصلاحطلبان از موسوی خواستند که کاری کند.ودیدیم که او هم خواسته یا ناخواسته آمد وگفت که طرفدار جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم است.ایشان با این کار شوکی را به جنبش وارد کرد همان راهکاری که در بالا به آن اشاره کردم ایجاد شوک سیاسی یکی ار همان عملیات زوانی برای ایجاد انشقاق در جنبش وایجاد یأس وناامیدی در آن بود ، که در اینجا متأسفانه آقای موسوی این نقش را به عهده گرفته بود. جنبش ولی فهمیده بود که آن‌ها کجا را نشانه گرفتند، سریع دست به مقابله زد، و شعار استقلال آزادی خکومت ایرانی را داد، شعار دیگری هم به این شعار اضافه شد؛ نه عزه نه لبنان جانم فدای ایران که آقای کروبی این بار خواست تا همه شعار هم عزه هم لبنان جانم فدای ایران را مطرح کنند ولی نگرفت این شعار را فقط تعدادی بر مقوایی نوشتند وبر سر دست بالا گرفتند .شعارهای دیگر این روزها؛ مرگ بر خامنه ای ، مرگ بر روسیه ومرگ بر چین بود
آقای موسوی سریع متوجه اشتباه خود شد وتصمیم گرفت سکوت کنند.که ای کاش به مانند رهبران واقعی هر انقلابی با سخنرانیهای پر شور و آتشین خواهان ماندن همه در خیابانها تا برآورده شدن خواسته هایشان می شد.مردم که خواسته عجیب وغریبی هم نداشتند.آنها می‌گفتند رأی ما را دزدیند ودرست هم می‌گفتند.سکوت آقای موسوی وپس از آن؛صدور اعلامیه های آنچنانی موضوعیست که برای من همچنان مورد هاله ای از ابهام باقی مانده است.

در روزهایی که جنبش واعتراضات مردمی در تهران وسایر شهرستانها اوج می‌گرفت وشعارهای آغازین این جنبش جایش را به مرگ بر دیکتاتور می‌داد وهمه یکصدا فزیاد می‌زدند خامنه ای قاتله ولایتش باطله یهو عده‌ای از همین طیف در خارج از کشور مخالفت خود را با این شعارهای به جا .رادیکال ابراز داشتند؛که آقا مرگ چیه ما اهل این شعارهای خشن نیستیم واین شعارها متمدن نیست.همینها ولی در مقابل کشتار و سرکوبهای خیابانی خفه شده بودند سایر اصلاحطلبان هم در بوغ وکرنا می دمیدند که رادیکالیسم به ضرر ماست وآن ترفند مکارانه که؛ ما طرفدار خشونت نیستیم.این شعار در همین روزها متولد شد.همانطور که در بالا اشاره کردم.این ما نبودیم که خشونت می‌کردیم ،بلکه نیروهای جنایتکاروفاشیستی بسیج ولباس شخصی بودند که هر روز تعدادی را قربانی می کردند,در زندانها به پیر وجوان,زن ومرد رحم نمی‌کردند وطبق گزارش‌ها مستند ؛ در تمام زندانها کهریزک درست کرده بودند وتمام این جنایتها هم با رضایت خامنه ای انجام می گرفت.در اینجا باید از شهامت آقای کروبی هم قدردانی کزد که شجاعانه در دفاع از زندانیان پا به میدان گذاشت و از قربانیان کهریزک دفاع کرد.کهریزک؛ به داغ ننگی تبدیل شد که تا ابد بر پیشانی جمهوری اسلامی ورهبرش خامنه ای حک شد.
از این تاریخ به بعد همانطور که در بالا اشاره شد دو نیروی اهریمنی رعب ووخشت ویاس وناامیدی ودعوت به سکوت ، از جانب اصلاحطلبان ؛ خوره جان جنبش شد.
متأسفانه در پیشبرد کار تبلیغی ودرایجادرعب وحشت بسیاری از نیروهای اپروسیون واقعی رژیم هم ناخواسته وناخودآگاه دست داشتند ؛وقتی برای نمونه بسیجی جنایتکاری با باتوم بر گیجگاه بانویی جوان می‌زند ، واو نقش زمین می‌گردد، تقریبن غالب رسانه‌های برون مرزی این واقعه را پوشش دادند تا به جهانیان ومردم ایران شقاوت وجنایت کسانی که مدعی اسلامگرایی هستند را نشان دهند.در روزهایی که مردم در خیابانها هستند وبه تمام نبروها ، احتیاج هست پخش این تصاویر دقیقن به نفع حکومت تمام شد . این حادثه در ایجاد آن جو ترس و رعب کمک بسیاری کرد ؛کاملن طبیعیست که بعد از دیدن چنین تصاویری ؛ بسیاری از مادران وپداران اجازه بیرون آمدن به فرزندانشان را ندهند ویا بسیاری از ترس در خانه بمانند وکاملن طبیعی هم هست,در آن روزها؛چنین صحته هایی را رژیم مرتب تبلیغ می‌کرد باید در آینده هوشیار بود که تبلیغات این جانوران را با دست خود پخش نکنیم. برای شناخت این پدیده اختیاج به آمارهایی می‌باشد؛ تا دانست سوژه تبلیغاتی با اطلاع از محیط تبلیغات وسطح آگاهیهای آن‌ها تنظیم شود. پخش تصاویر هر جنایت وقساوتی لرومن به سود مردم ،مبارزه واهداف آن نیست
در آن روزها از یک طرف نبروهای سزکوب با حداکثر تهاجم به جنبش حمله می‌کردند وبا شدیدترین شکلی به سرکوب جوانان مشغول بودند، واز این طرف هم نیروهای اصلاحطلب به جای دعوت به استقامت ودر حیابان ماندن؛از ماها می‌خواستند که آرامش داشته باشیم ودر مقابل حملات مرگبار حتا از خود دفاع نکنیم ومنتظر باشیم تا آقای موسوی وکروبی مجوز تظاهرات را بگیرند.
این همان تاکتیک گازانبریست که به آن اشاره کردم.نا امید کردن وایجاد سستی ورخوت از طرفی واز آن طرف حداکثر سرکوب، کار را به تدریج به جایی رساندند که کم کم همانی را که سرکوبگران می‌خواستند به وقوع پیوست.!.
اطلاعیه های آقای موسوی بیشترین تأثیر را در نیروهای جوان جنبش ؛ که خواهان تغییر وکنار زدن رژیم بودند گذاشت .
ملت به خیابان آمده بودند تا به آقایان موسوی وکروبی برای کنار زدن احمدینژاد وخامنه ای کمک کنند ،غافل از اینکه آن‌ها چنین هدفی نداشتند به هرروی دیدم نتیجه سیاست سرکوب خامنه ای ومماشات خاتمیسم به کجا انجامید؛ نتیجه : چیزی کمتر از ادامه حاکمیت خامنه ای واحمدینژادیسم نبود ونیست

فرایند ها
آیا سکوتی را که اصلاح طلبان به کمک سرکوبهای خامنه ای به جنبش تحمیل کردند! به معنای شکست جنبش است ؟ نه، به هیچ وجه، ملت ایران برای بدست آوردن مطالبات خود به خیابان آمد ورشادتها وقهرمانیها کرد.آیا این مطالبات محقق شد؟اگر نه پس جنبش هم ادامه خواهد داشت
جنبش سبز به جهانیان نشان داد که ایرانی نه مثل حاکمیت جمهوری اسلامی وحشیست ونه بنیادگرای دینی.اگر چه ممکن است در ظاهر این نبرد به نفع ما تمام نشده باشد ولی آینده با ماست. ما رژیم جمهوری اسلامی را برای اولین بار رسوا کردیم.این حکومت در داخل بی آینده شد وباقی مشروعیت خود را هم از دست داد؛ بی خود نیست که تنها امیدش نه به ملت ایرات که قدرتهای5+1 است. آن‌ها به دریوزگی ابرقدتهایی شتافته اند که روزی خمینی با شعار نه شرقی نه غربی خواهان نابودیشان بود
جنبش سبز جمهوری اسلامی را چند شقه کرد ؛اصولگرایان پنج شاخه شدند،احمدینژاد ؛این ریس جمهور مملکت تبدیل به دشمن رهبر شد.اصلاحطلبان بی آبرو شدند و در آینده هیچ نقشی در سیاستهای نجات رژیم ایفا نخواهند کرد
جنبش رادیکال شد ،اگر چه اعتراضات خیابانی وجود ندارد ولی از آنجایی که به هیچ یک از
مطالباتشان پاسخ داده نشده است،عزیزانشان شکنجه واعدام شدند و می شوند؛ بر پتاسیل اعتراضیشان افزوده شده است ومنتظر بهانه‌ای هستند تا ققنوس وار خاکستر را کنار زنند و بر بال سیمرغ آزادی در آسمان ایران به پرواز درآیند
تا زن ایرانی را با روسری یا توسری سرکوب می کنند،تا ملیونها جوان ایرانی بیکارند،تا اعدام وشکنجه هست وتا حقوق اساسی بشر ایرانی برآورده نشده است؛مبارزه هست،اعتراض هست وانقلاب هست وخواهد بود
پیروزی در این جنگ از آن ما خواهد بود؛چرا که این بار خرد جمعی جهان متمدن با ماست .ملت ایران به پا خواهد خواست ،تردید ندارم که این بار وقتی به خیابان آییم کوله‌باری عظیم از تجارب شکست‌های دیرین، بر پشت نهاده ایم،جوانان این مرز وبوم منتظر فرصت دیگری هستند ما نمی‌خواهیم گوشت دم توپ چانه زنیهای امیر ارجمند وخاتمی قرار بگیریم؛تا آن‌ها پا بر اجساد خونین ما نهاده واز خامنه ای امتیاری بگیرند؛دیدید که به فراخان شورای سبز امید چگونه پاسخ دادند
جوان ایرانی،دراین 3 سال گذشته، تجربه‌ای اندوخته است ؛ که برابر با تجربه دهه ها در حالت عادی بود.بزرگترین آزمون ایران وایرانی ولی روزی خواهد بود که دست رد بر دین سیاسی زند وسکولاریسم را بپذیرد؛سکولاریسم هم به نفع دین است وهم به نفع سیاست.
به اعتقاد من بزرگترین دستآورداین جنبشولی ؛ آگاهی بر ماهیت وتزویر به اصطلاح روشن‌فکر دینی و روحانیونیت ایرانیست.،چرا که این دو قشر، از انقلاب مشروطه تا به امروز در کام وطن پرستان ایرانی؛ زهر تلخ خرافات وعقب ماندگی فرهنگی را ریخته و می ریزند

پاینده ایران
.فرید.

۱۳۹۱ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

علی کشتگر در رادیو فرانسه: الان چرا رضا پهلوی را مطرح می کنید ؟.فرید.

«رضا پهلوی نه کتابی نوشتند نه مقاله مهمی نوشتند چرا ایشان را الان مطرح می‌کنید و می‌خواهید به اعتبار چی از او صحبت کنید. «پایان نقل قول
این گفته‌های آقای علی کشتگر از رهبران سابق سازمان فدایی است که در پاسخ به سوال مصاحبه کننده رادیو بین‌المللی فرانسه(1) مبنی بر این که «آیا رضا پهلوی می‌تواند سمبول اتحاد ملی ایرانیان گردد؟» عنوان کردند.

در این مصاحبه، علاوه بر آقای کشتگر، بانو الهه بقراط و آقای شروین نکویی نیز شرکت داشتند عنوان این مصاحبه که در تاریخ 10 ژوئن2012 در رادیو بین‌المللی فراسه انجام گرفت «کمپین جدید رضا پهلوی؛ یک هیاهوی رسانه‌ای یا برنامه‌ای حساب‌شده؟» نام داشت.
مصاحبه کننده پرسش‌های خود را با این مقدمه آغاز کرد؛
در این روزها رضا پهلوی بیش از گذشته بر سر زبان‌هاست و تلاش می‌کند تا نظام سیاسی پادشاهی مدرن‌تری را نمایندگی کند؛ تا آنجا که او خود را یک “جمهوریت‌خواه” معرفی می‌کند.
آیا این فعالیت‌های رضا پهلوی، تنها کمپین‌های گذرا و هیاهویی رسانه‌ای هستند یا اقدامی حساب‌شده‌ایست که پشتوانه‌های تازه‌تری دارد؟ و ادامه می‌دهد، آیا رضا پهلوی با حمایت متحدان خارجی پا به گود رقابت با دیگر حریفان سیاسی و مبارزه با جمهوری‌اسلامی گذاشته است؟ پایان نقل قول، ابتدا خانم بقراط با منطق همیشگی خود و بسیارسنجیده و دقیق پاسخی در خور و شایسته ارئه می‌هد.
برنامه‌ساز رادیو، همین سوال را از آقای کشتگر می‌پرسد و ایشان چنین پاسخ می‌دهند : «آنچه مسلم است، حکومت‌های پادشاهی منطقه مانند عربستان، اردن یا امیرنشین‌های خلیج فارس به بازگشت سلطنت به ایران تمایل دارند و طبعا می‌توانند حامی رضا پهلوی در این فعالیت‌ها باشند؛ اما من از چند و چون مسائلی که بین ایشان و قدرت‌های دیگر می‌گذرد اطلاع ندارم و نمی‌خواهم از آن صحبت کنم. پایان نقل قول
دلیل آقای کشتگر از طرح این قضاوت که حتی با واژه “مسلم است” هم آنرا تزیین کردند، فقط این است که، چون این کشورها دارای حکومت‌های سلطنتی هستند و از دید ایشون چون «آقای رضا پهلوی» هم خواهان این سیستم حکومتیست پس در و تخته با هم جورند و دیگر می‌توان از آن حکم مسلمی را هم استخراج کرد. منطق ایشان آدم را یاد این دو گزاره می‌اندازد، که در باز است و باز پرنده است پس در پرنده است. آقای کشتگر در پرنده نیست اینجا سوالی به وجود می‌آید که مسلم بودن این اطلاعات بر چه پایه‌ای استوار است. چگونه است که کشورهای پادشاهی و دموکرات اروپایی از این قاعده شما مستثنا شده‌اند؟ مگر مبنای احکام شما شکل پادشاهی سیستم حکومتی کشورها نیست! چگونه است که از حمایت کشورهای عربی منطقه اطلاع دارید ولی در رابطه با کشورهای پادشاهی در اروپا غربی بی‌خبرید یا اینکه شما از منابع سری این اطلاعات خود را می‌گیرید؟ خوب همه چیز ممکن است، و اگر چنین است لطفن آنرا مستند سازید.
آیا در این پاسخ آقای کشتگر بغض و کینه‌های باقی‌مانده از دوران‌های قدیم خود را نهان نکرده است؟ تا زمانی که ایشان منابع این اطلاعات (که وجود خارجی ندارند) را مستند نکرده‌اند نمی‌شود در صداقت وی تردید نداشت. با استدلال این مبارز ضد امپریالست و طرفدار دیروز، راه رشد غیر سرمایه‌داری اولیانفسکی (تئوریسین روسی) باید جمهوری سوسیالیستی سوریه و جمهوری‌اسلامی پاکستان و جمهوری بنگلادش هم از آقای کشتگر جمهوری‌خواه حمایت کنند. چرا که آقای کشتگر هم خواهان یک سیستم جمهوریست.
در ادامه این مصاحبه ایشان این جمله را در جایی دیگر نیز مورد استفاده قرار می‌دهد. آنجایی که می‌خواهد یقین خود را به جای 70 ملیون ایرانی قرار دهد, می‌گوید «آنچه مسلم است مردم دیگر به سلطنت بر نمی‌گردند.» ای کاش ایشان در این کشورهای لیبرال غربی می‌آموختند که هر کس یک نفر است و وقتی نظری می‌دهد نمی‌گوید ما 70 ملیون، می‌گوید من و نه ما.

آقای کشتگر می‌گوید: «رضا پهلوی طرفدار سلطنت است وفعالیت‌هایش را برای برگرداندن سلطنت به ایران متمرکز کرده است» او در ادامه صحبت، اینجا و آنجا مکرر سیستم پادشاهی گذشته در ایران را به باد نقد و استهزا می‌گیرد و طیف بسیار وسیع ایرانیان هوادار سامانه پادشاهی را به برقراری سیستمی غیردموکراتیک و استبدادی متهم می‌کند. اینجاست که آقای کشتگر به واقع فهم و خرد مخاطبان خود را به بازی گرفته و آنان را نادان و احمق فرض کرده است.
آیا واقعن در ایران آینده اگر ما یک سیستم جمهوری داشته باشیم، لاجرم دموکرات خواهد بود و اگر سیستم پادشاهی برقرار شود حتمن مستبد خواهد شد؟ آقای کشتگر و بسیاری از بازماندگان معتقد به تئوری‌های ورشکسته قرن‌های پیش، برای تغریف ماهیت خود، که در مبارزه با سیستم پادشاهی خلاصه شده است، به این سوال پاسخ مثبت خواهند داد.
زنان و جوانان ایرانی و اصولن انسان مدرن قرن 21 مشکلش این نیست. در جهان گلوبال و عصر فن‌آوری اطلاعات و آزادی بیان و عقیده و در جهانی که دیگر از جنگ سرد در آن خبری نیست، جهانی که در هر ده‌کوره‌اش امکان استفاده از ساتلایت وجود دارد، دولت‌های خودکامه یکی پس از دیگری ناچار به کنار رفتن هستند. چرا که دیگر نه ابر قدرتی از دیکتاتورها طرفداری می‌کند و نه دیکتانورها سودی برای آن کشورها خواهند داشت. در این عصر ما شاهد ناتوانی قدرت‌های جهانی در حفظ دولت‌هایی که در حیاط خلوت آنها ادامه زندگی می‌دادند، هستیم. در اروپای شرقی و آمریکای جنوبی کمتر کشوری را سراغ داریم که به مانند دوران جنگ سرد وابسته به یکی از دو ابر قدرت موجود در جهان باشند و از طریق حمایت آنها بتوانند قدرت سیاسی خود را حفظ کنند.
در خاورمیان، اکثر کشورهای باقی‌مانده از نظم سابق به تدریج دارند جای خود را به سیستم‌هایی می‌دهند که هر چند نوپا و عجیب ولی در آنها انتخابات آزاد شکل می‌گیرد. در این کشورها حکومت‌های خود کامه جای خود را به دموکراسی‌های هر چند نیم‌بند، می‌دهند و خود ناپدید می‌شوند.
اینکه تا کنون در اغلب این کشورها، اسلامگرایان پیروز این انتخابات آزاد بوده‌اند، ربطی به روند دموکراتیزاسیون جهانی ندارد. وقتی غالب نیروهای شرکت کننده در اعتراضات امت اسلامی هستند خوب نتیجه انتخابات آزاد هم از قبل مشخصه.اعتقاد من این است که این پوشال آکنده از کف وخون به مانند کشور ما دوام نخواهد آورد و مردم خیلی سریع متوجه عدم‌صلاحیت اسلامگرایان در امورسیاست و مدیریت کشورشان، خواهند شد و آنها را به کناری خواهند زد. کشور دین‌زده ما اولین قربانی جنگ سرد بود که با اشتباهات امثال کشتگرها، روحانیت توانست به کمک ملیاردهای نفتی، نیروی سرکوب را تقویت کند و تا امروز دوام آورد. اینها به بن‌بست مطلق رسیده‌اند، از دل‌ها رخت بربستند و اطمینان دارم که به زودی از ذهن‌ها هم بیرون خواهند رفت و گور خود را گم خواهند کرد. ایران قربانی نیروهای ارتجاعی موجود در کشور و تغییر و تحولات جهانی شد. با شناختی که از نیروهای فعال در سپهر سیاسی ایران و شرایط حاکم در جهان داریم آینده از آن هیچ سیستم خودکامه‌ای نیست و نخواهد بود. چین، کره شمالی، کوبا و بقایای کشورهای عربی منطقه خاورمیانه و آفریقا به زودی وارد این پروسه خواهند شد. دموکراسی و آزادی در جهان طنین افکن شده است و این سرنوشت تمام کشورهای جهان است. با این توضیح مختصر به این نتیجه می‌رسیم که اتفاقن کشور ما جزو اولین مناطق در خاورمیانه خواهد بود که در آن دموکراسی همراه با سکولاریسم در حال پیروز شدن است. به هارت و پورت‌های سران جنایتکار حکومت وقعی ننهیم. این عجوزه فقط به تلنگری بسته است.
آقای رضا پهلوی در این زمینه مثال بسیار دقیقی عنوان کردند. ایشان این پروسه را به تونلی تشبیه نمودند که ما 33 سال پیش وارد آن شدیم و امروزه روز داریم از آن طرف تونل بیرون می‌آییم ولی سایر کشورهای منطقه تازه وارد این تونل شده‌اند.

جنبش‌های عربی منطقه درسی بزرگ به ما داد و آن این است که : انتخابات آزاد بدون آگاهی و تمدن می‌شود انقلاب‌اسلامی در ایران، مصر امروز و لیبی دیروز شرایط و تعاملات جهانی یک روی سکه این روند غیر قابل بازگشت هستند که در بالا به گوشه‌هایی از آن اشاره شد. برای اینکه در کشور ما ساختارهای دموکراسی غیر‌قابل بازگشت شوند باید، تشکل‌های مدنی زنان، کارمندان، سالخورگان…..و سندیکاهای کارگران، نویسندگان، کارفرمایان و….در جامعه ایجاد گردد. در قانون اساسی باید قوانینی را گنجاند که در آن تمامی امکانات برای رشد این تشکل‌های مدنی فراهم شود و باید دولت موظف گردد تا به آنها کمک کند و بودجه لازم را در اختیار آنها برای رشد و تکامل قرار دهد با ایجاد پلورالیسم سیاسی و حزبی امکان فعالیت آزاد احزاب و سازمان‌های سیاسی را فراهم کنند. رادیو و تلویزیون و سایر رسانه‌ها در جهت ارتقاء سطح رشد و بارآوری و خلاقیت‌های فرهنگی جامعه بکوشند. آموزش و پرورش سکولار و غیر متعهد باید بتواند از همان دوران کودکستان انسان‌هایی را پرورش دهد که به دور از هر نوع تمامیت‌گرایی در جهت احترام متقابل به تمام دگراندیشان، انسان‌هایی دموکرات به جامعه بشری تحویل دهد. هدف باید رشد و تعالی انسان با دیدی وطن‌پرستانه ولی با آگاهی برمقیاس گلوبال و جهانی تمام این مولفه‌ها برای وجود یک کشور دموکرات لازم و ملزوم همدیگرند. اگر جامعه وسلول‌های تشکیل دهنده آن فاقد روح آزاد منشی و دموکراسی‌خواهی باشند و یا سازمان‌ها وتشکل‌های مدنی در کشور وجود نداشته باشند. هر فردی در راس حکومت قرار گیرد می‌تواند قدرت را به سمت خودکامگی بکشاند چرا که در نهایت برآیند قدرت تعین می‌کند چه نیرویی حرف آخر را می‌زند. این فرد می‌تواند ریس جمهور، نخست‌وزیر و یا شاه باشد.
آقای رضا پهلوی به تمامی این موارد اشراف کامل دارند ایشان بارها چه در کتاب‌های متعددی که به رشته تحریر درآورده‌اند،و چه در انبوه مصاحبه‌هایی که انجام داده‌اند، به اجزای این بحث مبسوط پرداخته‌اند. آخرین مورد آن مصاحبه با خانم الهه بقراط است. آقای کشتگر حتی نمی‌دانستند که ایشان چندین کتاب نوشته‌اند. من واقعن ضروری نمی‌بینم که اینجا به دفاع از آقای رضا پهلوی بپردازم. چرا که دفاع من شاید از حقانیت وی بکاهد. ایشان خود بهترین معرف خویش هستند.
در بین سیاستمداران شاخص ایرانی آقای رضا پهلوی به واقع تنها فردی هستند که از روز اول به قدرت رسیدن آخوندیسم در ایران دموکراسی، آزادی و سکولاریسم را در سرلوحه تمام فعالیت‌های خود قرار داده‌اند سه دهه است که ایشان این مبارزه را در ابتدا به تنهایی و سپس با کمک از خمینی برگشتگان، به پیش می‌برند باید اینجا به آقای کشتگر متذکر شوم، آن زمانی که شما در فکر شکوفایی جمهوری‌اسلامی بودید و از خط امام خمینی طرفداری می‌کردید، آقای رضا پهلوی خواهان سکولاریسم و آزادی ایران بودند. آن روزهایی که شما آقای کشتگر با قاتلان و جنایتکاران حاکم نرد همکاری و همیاری می‌باختید و از نبودن شکنجه در زندانهای جمهوری‌اسلامی سخن می‌گفتید، آقای رضا پهلوی طرفدار آزادی زندانیان سیاسی بودند و برای آزادی آنها دست به هر اقدامی می‌زدند و می‌زنند.
به شما توصیه می‌کنم از طریق مطالعه کتاب‌های آقای پهلوی با اندیشه‌ها و نظرات وی آشتا شوید و سپس فعالیت‌های 30 ساله گذشته او را مرور کنید تا ابتدا آقای رضا پهلوی را بشناسید. بسیاری از شما‌ها او را نمی‌شناسید، تمام شناخت شما فقط یک پیشداوریست و با همین یک پیشداوری او را نقد می‌کنید شما اگر چه می‌گویید دیگر با ایدئولوژی دیروزیتان نمی‌اندیشید ولی برخورد شما خلاف این گفته را نشان می‌دهد.

من مقالات و نوشته‌های شما را مطالعه کردم. تمام این نوشته‌ها برخورد به گذشته است. شما هنوز در گذشته زندگی می‌کنید و حتی از گذشته می‌خواهید برای خود هویتی بتراشید. مشکل شما هنوز 28 مرداد است، شما هنوز فاجعه در حال وقوع در خاورمیانه و کشورمان ایران را درک نمی‌کنید. شما هنوز به این درک سهل و ساده نرسیدید که انقلاب 57 آغاز ویرانی کشور بود و شماها بودید که حکومت دینی را ابتدا ممکن کردید و سپس با دفاع از خط امام پایه‌های آنرا محکم و محکمتر کردید.
مشگل شما هنوز محمد رضا شاه فقید است و نه حکومت قرون وسطایی سنگساز و کهریزک. شما در این مصاحبه کمترین اشاره‌ای به وضع موجود در ایران نمی‌کنید. شما هنوز خود را در مبارزه با شاه می‌بینید. بعد از 33 سال جنایت در جمهوری‌اسلامی، اگر سوالی از شما پرسیده می‌شود سریع رگ‌گردنتان بیرون می‌زند و کف بر دهان می‌آورید و چپ و راست شاه را می‌کوبید. آقای کشتگر مگر شما نبودید که دیکتاتوری پرولتاریا می‌خواستید. مگر الگوی شما چین، شوروی، کوبا، آلبانی و ویتنام نبود؟ می‌دانید چند ده ملیون انسان در این کشورها اعدام شدند و در سیبریها و…نابود شدند. مگر شما نمی‌گفتید استالین انقلابی کبیر است. آقای کشتگر مگر دست به ترور نمی‌زدید تا حکومت گذشته را با روش مسلحانه کوبایی سرنگون کنید و دیکتاتوری پرولتاریا که شما رهبرشان بودید را به قدرت برسانید. حکومت مدرن و سکولارپهلوی را سرنگون کردید، جمهوری‌اسلامی تشکیل دادید سپس شما و سازمان‌تان از حکومت و رهبرش، آمام خمینی سال‌ها پشتیبانی نمودید، نتیجه آن شد که داریم می‌بینیم. آقای کشتگر این حکومت نتیجه دسترنج شماست.

بخوانید آمار زیر را که از منابع جمهوری‌اسلامی منتشر شده است.

در سال ‌گذشته حدود 4 ميليون نفر قاچاقچي و7 ميليون نفر معتاد شناسايی و دستگير شده‌اند.
یازده درصد روسپیان شهر تهران با اطلاع همسرانشان دست به روسپیگری می‌‌زنند.
.طيف سنی بيشتر زنان خيابانی از 16تا 18سال متغير است.
زنان خيابانی و ساكن در خانه‌های فساد هر سال بين 10تا 15در صد رشد دارد.
در مجموع حدود دو ميليون و هفتصد هزار کودک در کشور مشغول کار هستند.
يک ميليون و 600 هزار کودک کار در کشور و 915 هزار کودک با عنوان «کودک خانه‌دار» توسط مرکز آمار ايران ثبت شده است.
جريان خريد و فروش دختران و قاچاق آنها به كشورهاي حوزه خليج فارس.
سن دختران فراري در سال هزار و سیصد و هفتاد و نه 14- 7 سال بوده.
سالانه بيش از يك ميليون نوجوان 13 تا 19ساله از خانه فرار می‌كنند كه در اين ميان سهم دختران فراری بيش از پسران است.
آمار مراكز فحشا در سطح شهر تهران 8 هزار باند است.
شمار زندانیان کشور در مقایسه با سال گذشته، 35 درصد رشد داشته است.

می‌بینید چه بر سر این مرز و بوم آورده‌اند. مقایسه کنید وضعیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی امروز را با دیروز ، با زمان آن وطن‌پرست که برنامه‌های اقتصادی سوسیال دموکراسی را درسال 1342 پیاده کرد. تقسیم اراضی، شریک کردن کارگران در سود کارخانه‌ها آزادی زنان برای شرکت در تمام امور جامعه، تغذیه رایگان، سپاه دانش و…..در اصل انقلاب سفید، آن انقلاب واقعی و رو به جلو ما ایرانیان بود و شما‌ها آنرا سیاه جلوه دادید تا به اهداف ضد ملی و خائنانه خود دست یابید و غافل از آن که خود و ملتی را نابود می‌کنید و کردید.
انقلاب سفید رو به جلو بود در جهت بهروزی و خوشبختی انسان ایرانی طرح‌ریزی شده بود. البته که سیستم حکومتی صدها ضعف و معظل هم داشت. آزادی سیاسی نبود، خودکامگی باعث بسیاری مشکلات در کشورها می‌شود ولی آن سیستم را می‌شد اصلاح کرد می‌شد بر ضعف‌هایش غلبه کرد، حکومتی غیر دینی بود، به جای عجوج مجوج و جن و پری، علم و تخصص معیار گزینش بود. در کشور بالای یک ملیون خارجی مشغول کار بودند، یک دلار 3 تومان بود، ما بیکار نداشتیم. امروز فقط 5 ملیون آواره‌اند 15 ملیون معتادند.

شما به عنوان رهبر فداییان اکثریت در به قدرت رساندن و حفظ و تحکیم پایه‌های جمهوری‌اسلامی سهم به سزایی داشتید این شما هستید که باید پاسخگو باشید. شما بودید که خواهان تجهیز سپاه پاسداران به سلاح سنگین بودید……و

آقای کشتگر انقلاب شما در سال 57 رو به عقب بود ما را 300 سال به عقب راند. باور کنید که بسیار گفته‌ها نگفته ماند و به همین مختصر قانع.

هدف من امروز، اتحاد و همبستگی‌ست، اتحاد با هر نیرویی که امروز می‌خواهد با جمهوری‌اسلامی مبارزه کند برای آزادی ایران باید ملتی با هم همراه شوند. مدتهاست که دیگر نمی‌خواهم چوب بر خاکستر کهنه زنم، چرا که بسیاری از این خاکستر به هوا برخواسته آسیب خواهند دید
فرید. چاوشی .