۱۳۹۱ آذر ۱۱, شنبه

قتل مظلومانه ستار بهشتی باعث برکنار ریس فتا شد ولی شکنجه و اعدام آزادیخواهان ادامه دارد

در خبرها آمده است که  "سرهنگ محمد حسن شکریان رئیس پلیس فتای فرماندهی انتظامی تهران بزرگ به علت قصور و ضعف در نظارت کافی بر عملکرد پرسنل تحت امر و روند رسیدگی پرونده متوفی، از سمت خود برکنار شد".منبع خبر سایت اصولگرای بازتاب

اگر چه این خبر یک پیروزی بزرگ برای تمام وبلاگنویسان و کاربران اینترنتیست که نگذاشتند خون ستار پایمال شود و متحدانه و بدون گروهگراییهای مسخره حاکم بر اپوزوسیون توانستند یک صدا و هم قلم بنویسند . بگویند  و بکوشند تا جهان متوجه این همه جنایت بر این ملت نجیب گردد و همین کارزار ملی برای خونخواهی ستار بهشتی باعث شد تا جهانیان از این فاجعه ننگین حکومتی مطلع شوند این کارزار ملی توا نست  سیاستمداران جهانی را وادار کند تا در این مورد مشخص موضع گیری کنند  علاوه بر این ، این خبر را بعد از یک هفته آنهم از بیرون به موضوع روز  در ایران تبدیل کنند طوری که دلقکهای بیت خامنه ای را که دارند خود را برای ملیجکی منسبی به نام ریس جمهوری آماده می کنند ،را هم وادار به اشک تمساح ریختن کنند

 در اینجا باید به دو شیرزن ایرانی ، مادر و خواهر ستار ، درود فرستاد ، چرا که اگر آنها مقاومت نمی کردند و از خود رشادت و شهامت نشان نمی دادند سرنوشت ستار هم به مانند دهها هزار اعدامی دیگر در 33 سال پیش به فراموشی سپرده می شد ، مادر ستار ، خواهر ستار ، قهرمانان زنده ما هستند این دو زن ایرانی کوتاه نیامدند تطمیع نشدند و از همه مهمتر نتزسیدند آنها بیت فرعونی هیولا را به لرزه اندختند

 سیاست الرعب وبالنصر حکومت دیگر اثر ندارد ستارها دیگر نمی ترسند مادر و خواهرانشان دیگر سکوت نمی کنند و رژیم در این گبر و دار عقب نشینی و غمزه های مذاکرات هسته ای ،  ناچار است که موضعگیری کند و فقط از این جایگاه است که به افکار عمومی کمی اهمیت می دهد این دشمنان انسان و بشریت می خواهند دوباره شعبده بازی ریاست جمهوری راه بیتدازند و قربانی کردن بک خودی کمترین کاریست که حاصرند در این راستا انحام دهند

اگر راست می گویند چرا سعید مرتوضوی که طبق پرونده های خودشان اتهامش محرز شده اه است را دستگیر نمی کنند  ؟ مگر طبق پرونده های موجود در دستگاهی قضایی خودشان جرمش اثبات نشده است ؟ پس چگونه است که او را در بالاترین پستهای حکومتی قرار داده اند و به فراموشی سپرده اند

خود خامنه ای رهبر بزرگترین جنایت کاران تاریخ است همی او بود در 2 سال پیش دستور قلع و قم آزادیخواهان را صادر کرد ، کهریزکها را به راه انداختند و هزاران ایرانی بی گناه را به شکنجه گاهها فرستادند

اگر راست می گویند چرا نسرین ستوده این وکیل بی وکیل (1)را آزاد نمی کنند ؟ مگر جرم نسرین ستوده چه بوده است ؟ چرا حتی اجازه نمی دهند او فرزندانش را ملاقات کنند ؟ (نسرین ستوده این وکیل بی وکیل) از یک دوست

فرید

۱۳۹۱ آبان ۲۷, شنبه

"مجارات" مجرمین در جمهوری اسلامی : مرتضوی همسرش را مدیرکل تامین اجتماعی کرد


آقای خاتمی این  است اصلاحات در نظام ولایی و دینی شما

مرتضوی همسرش را مدیرکل تامین اجتماعی کرد

بازتاب : مرتضوی همسرش هما فلاح تفتی را به سمت مدیرکل آموزش و پژوهش منصوب کرد. بعد از حادثه فوت ستار بهشتی در حین بازجویی، بار دیگر داغ فاجعه کهریزک زنده شد و برخی گفتند اگر طی این سه سال با مرتضوی و هم پرونده هایش برخورد قانونی می شد، ماجرای ستار بهشتی رخ نمی داد
.
سعید مرتضوی همسرش هما فلاح تفتی را به سمت مدیرکل آموزش و پژوهش سازمان تامین اجتماعی منصوب کرد.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، خانم دکتر فلاح تفتی، سال گذشته به عنوان رئیس بیمارستان شریعت رضوی معرفی شده بود و قبل از آن ظاهرا مسوول اداره کلینیک اداره کل تامین اجتماعی تهران بوده است.
.

۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه

دادخواهی خون ستار بهشتی ، در این بی داد همه مسئولیم ! ،متحد شویم

او را مظلومانه درست در روزی به صلابه کشیدند و خونش را ریختند که در آمریکا آقای باراک اوباما دوباره برای 4 سال دیگر به ریاست جمهوری انتخاب شد

با ابن کار رژیم خواست به چند هدف برسد  اولن به آمریکا بگوید که آزادیخواهان و نویسندگان  این سرزمین را می کشیم و به پای انتخاباتتان قربانی می کنیم و شما هم هیچ نمی توانید بکنید دومن به ملیونها وبلاگ نویس و کاربر اینترنتی در ایران و جهان هم هشدار دهند که دست از نویسندگی و آبروریزی ما بردارید والی سرنوشت ستار بهشتی در انتظار شما هم خواهد بود

پیامشان مشخص بود ما همچنان می کشیم وشکنجه می کنیم و شما هم جزء سر و صدایی چند یا گریه و زاری کاری از دستتان بر نمی آید ! آن حقوق بشر را هم ما نمی پذیریم .

پیام این بود ؛ حفقان بیشتر ، رعب و ترس بیشتر ،  تا آنها بتوانند در کمال آسایش به معاملات آشکار و پنهان خود با"آن"شیطان بزرگ" و شیطانهای کوجک بپردزاند .

 کارشان است ، آنها 33 سال با همین روش تا کنونی ، کشتند و برده اند ، ولی چرا توانسته اند ؟ چرا باید اینگونه باشد ؟ چرا باید جان انسان ایرانی پشیزی  ارزش نداشته باشد مگر زندگی ایرانی با دیگران فرقش چیست ؟ یا دقیقتر بگویم زندگی ایرانی در قرن 21 واقعن چه معنا دارد ؟

هر روز می شنویم و می بینیم یک یا چند نفر از میان ما رخت بر می بندند ، آنها هزاران آرزو داشتند ، آنها برای میهنشان 3 دهه یا بیشتر مبارزه کردند ، درد دوری از عزیزان و وطنشان را سالها تحمل نمودند و فقط یک آرزو داشتند ، آرزویی بسیار پاک و مقدس ....آزادی وطن....ولی چرا تمام این مبارزان به این بدیهیترین آرزو در قرن 21 نرسیدند ؟ آیا در وطن خود زندگی کردن و با دوستان وآشنایان بدون ترس از اعدام و شکنجه ، روزگار را سپری کردند آروزییست بس بزرگ ؟

آیا آنهایی که همچنان در خارج از کشور بر خر مراد سوارند و در خودشیفتگی ایدئولوژیک و سکتاریسم گروهی خود پای می فشرند و مانع هر اتحاد و انسجامی می شوند ، واقعن فکر می کنند که فردا یا فرداهایی این شتر بر در منزل آنها نخواهد نشست ؟ آنهایی که شب و روز وطن  وطن می کنند ! ولی پای عمل که می رسد آن کار دیگر می کنند ؟ آیا همین است زندگی ایرانی ؟

 در کشوری که ریختن خون انسان ساده تر و ارزانتر از ریختن خون یک حیوان است  زندگی چه معنای بیهوده ای دارد. در کشوری که عشق را محبت را هم آغوشی را سنگسار می کنند ،  زندگی چه معنای حقیر و کوچکی دارد

راستی چگونه می شود خوشبخت زیست ؟ وقتی می دانیم هزاران مادر در گوشه  زندانهای سرد و نمناک خامنه ای شبها در سکوت وتنهایی اشک می ریزند و در فکر عزیزان 4-5 ساله شان تا صبح می گریند و می گریند ؟ آیا آن دیگرانی که دربیرون از چهار دیواری زندان به خود مشغولند ، هیچ به شبهای دراز این زنان فکر می کنند ؟ مگر فرزندان نسرین ستودها چه گناه کبیره ای مرتکب شده اند؟ نسرین ستوده چه کرده است ؟ جمهوری اسلامی چرا می تواند بدون هزینه اینهمه جنایت کند ؟ و چگونه است که ایرانی اینهمه را می بیند و می شنود ولی اقدامی اساسی و جدی نمی کند ؟

جمهوری اسلامی  به من و تو پاسخی بسیار ساده داده است او در مقابل خود مانعی نمی بیند ، رژیم قدرتی را مشاهده نمی کند که ترس بر اندامش بیندازد و آنها را به فکر وادارد تا دست بردارند از اینهمه بی داد و ظلم .رژیم عده ای اصلاحطلب بی خاصیت را در کنارش دارد که هر از چندی از او خواهش می کنند طوری بکشد و شکنجه کند که باعث آبر وریزی نشود  و ما ملیونها ایرانی در خارج و داخل ! ما چه کردیم و می کنیم و منتظر کدامین معجزه هستیم ؟

چرا ستار زنده نیست چون ما هم مقصریم اگر ما ایرانیان به مانند مردم سایر کشورها یک صدا خواهان احقاق حقوق زندانیان سیاسی بودیم ودر همان روز آغازین جمهوری اسلامی 22 بهمن 1357،  زمانی که بالای آن مدرسه کذایی رفاه ، خمینی دستور قتل دهها افسر ارتش را صادر کرد ، افسرانی که به خواسته او لبیک گفته بودند و از او حمایت کرده بودند ، اگر این "رهبران سیاسی ایران" همانجا می ایستادند و به خونریزی نه می گفتند ما شرایط بهتری داشتیم اگر بسیاری از سیاسیون ما  در این زمینه به مانند 33 سال گذشته در فکر منافع گروهی خویش هنوز هم چرتکه و حساب نمی انداختند ،  امروز ستار هنور در میان ما بود ، و در زندانهای خامنه ای دیگر زنی چه سیاسی و چه عادی وجود نداشت ، مادران در کنار فرزندانشان بودند

اگر ما می توانستیم بر روی حد اقلها با یکدیگر به تفاهم برسیم ، گردان دلیر ایرانی را اینچنین مظلومانه به زیر شنکجه های طاقت فرسا نمی بردند.ما مقصریم ، همه ما در قتل این عزیزان مسئولیم ، مایی که ادعای آزادیخواهی و حقوق بشر داریم ولی عملن در سردابهای کهنه و تنگ و تاریک ایدئولوژی و سیاست همچنان به تنیدن پیله خود مشغولیم و نمی خواهیم لحظه ای دست از این منافع حقیرانه خود برداریم

همه ما ا باید پاسخ گو باشیم از پادشاهی خواه و جمهوریخواه گرفته تا چپ دیروز و چپ امروز از مجاهد و دموکرات تا کومله و سبز براداز . اگر ستارهای دیگری فردا به دار کشیده شدند ،  چزء شعارهای تو حالی چه راه حل منطقی و عملی دارید ؟ چگونه می شود ستوده ها را آزاد کرد ؟ راه کار شما چیست ؟ من یک پاسخ ساده و کوتاه دارم تمام ایرانیان خارج و داخل باید برای براندازی این حکومت ستار کش متحد شوند ! چه در غالب شورای ملی ایران و یا هر شکل دیگری ، اینکه این اتحاد چگونه ممکن می گردد  مهم نیست ! مهم  آن است که تمام اپوزسیون فردا اعلامیه دهد و در آن فقط بنویسد ستوده باید آزاد گردد و یا زنان زندانی باید همین فردا درکنار فرزندانشان باشند  آیا این خواسته سختی است آقای اپوزسیون ؟ چرا نمی خواهید متحدن دست به این کار زنید ؟ مگر شب و روز فریاد نمی زنید که رژیم انسان کش است و شما نیستید ، اگر واقعن ریگی در کفش ندارید چرا دست به اقدامی نمی زنید تا موثر واقع گردد ؟ آن اقدام موثر همانا قدرت نمایی ملتی متحد است ، تا رمانی که هر جریان سیاسی خود به تنهایی برای تعدادی هوادار اطلاعیه ای صادر کند ملیونها انسان دیگر بی اطلاع می مانند و هیچ تاثیری نخواهد داشت ولی وقتی دهها هزار فعال سیاسی و تمام چهره های مطرح با اتحادی جدی خواهان اقدامی عملی شوند رژیم و جهان می شنود. آنها خواهند دید که چند ده هزار ایرانی در مقابل سازمان ملل متحد  یک پارچه خواهان آزادی زندانی سیاسی هستند. 

وقتی هزاران شخصیت مطرح ایرانی با دهها هزار فعال سیاسی دیگر پیامی را صادر می کنند و بدون در نظر گرفتن اختلافات مرسوم و ترس از قرار گرفتن اسامی گوناگون در پای اطلاعیه مفروض ودر کنار یکدیگر باعث می شود که  رژیم هم آنرا نتواند به بی خیالی طی کند و ناگزیر می شود که خود را از نشنیدن بیرون آورد و اعتراض را بشنود علاوه بر این جهانیان هم بر بی عملی ایرانیان سر تکان نمی دهند ، موردی که در اعتراضات وسیع کاربران اینترنتی در اعتراض به قتل ستار بهشتی به خوبی اثبات شد و فقط پس از اعتراض دهها هزار بلاگر و صدها هزار کاربر اینترنتی بود که دولتهای جهان متوجه این جنایت شدند و عکس العمل نشان دادند این موفقیت فقط با این اعتراض فرا سازمانی و فرا ائدولوژیک ممکن گردید.

نتیجه ای که از این رویداد می شود گرفت این است که راه مشخص است و نتیجه هم روشن است ولی باید پرسید که چرا آین آقایان اپوزسیون اقدام به این اتحاد ملی نمی کنند چرا اینها نمی خواهند به خامنه ای التیماتوم دهند تا او دیگر به این سادگی ستار ها را به زندان نکشد و بکشد. ولی چرا تا کنون چنین اتحادی صورت نگرفته است ؟ کدام جرایانات و افراد،  نمی خواهند این اتحاد صورت گیرد و چرا ؟چرا اینها نمی خواهند ستارهای دیگری کشته نشوند آیا وظیفه وبلاگ نویسان مستقل این نیست که اینها را با نام و سازمان به مردم معرفی کنند ودر مرحله بعد آنها راد با نام و نشان افشا کرد ؟

 باید برای تفاهم بیشتر و آب شدن یخهای کدرورت گذشته ها  از کمترین نقاط مشترک حرکت کرد

شعار زنان و کودکان زندانی  آزاد باید گردند می تواند اولین شعار ملی در این مسیر باشد همزمان می شود نیروهای سیاسی برانداز را به حول این  یا آن شعار گرد آورد

آقایان "شخصیتهای اپوزسیون"  کافیست 30 سال مغازه داری احزاب و سازمانهای سیاسی در غربت.  آقای سیاسی کافیست شعار توخالی در خارج

 باید از ستار شهامت ایستاده مردن را آموخت ، ستار این گرد دلاور شجاعانه در مقابل دژخیم ایستاد و به آنها نه گفت ، او خواهان نابودی این ظلم و جنایت بود او در ایران سرنگونی می خواست و در این راه تا به آخر رفت

 ما در کجای کاریم ؟ ستار بهشتی  به زبانی رسا گفت این زندگی نیست ننگ است او گفت مردن بهتر است از این زندگی برده وار ، ستار چه صادقانه سر بر این راه نهاد. او به خاطر ترس از مرگ خود کشی نکرد ، مبارزه کرد و رزمید او شعار نداد عمل کرد. ستار یک آرزو داشت ....... اتحاد ملی برای رهایی ایران........م .

ستار بهشتی ، جاودانه شد

فرید   

 

۱۳۹۱ آبان ۲۲, دوشنبه

بازداشت 3 بازجوی ستار بهشتی ! ستار را می کشند بعد هم قاتل بزرگ، قاتل کوچک را باز داشت می کند

لعنت به من و ما گر که آرام بگیریم
این یک شکست مسلم برا ی حکومت و اصلاحطلبانی بود که بعد از5 روز تازه از خواب بیدار شدند
  مرگ جانسوزقهرمان وبلاگ نویس ما  بار دیگر ثابت کرد که اگر متحد اقدام کنیم،  می توانیم دستان خونین این قابلان را به جهانیان نشان دهیم  می توانیم آنها را وادار به اعتراف کنیم ،ما می توانیم حتا آنها را به وسیله خودشان دستگیر کنیم و در نهایت ما می توانیم ضحاک را در دماوند به زنجیر کشیم تا دیگر نتواند ستارها و نسرینهای ما را از ما بگیرد و اینگونه یکی را زیر شکنجه به قتل رسانند و بر نسرینهای بی گناه ما آن کنند که همه می دانیم .
 این جانیان باید بدانند که دیگر ما نخواهیم گذاست آنها خون قهرمانترین قهرمانان ما را بذون هزینه های گزاف بگیرند باید متحد شد چرا که رهایی در یک قدمی ماست
لعنت به من و ما گر که آرام بگیریم 


نیمروز به نقل از سایت دولتی شبكه ایران، به دنبال دستور رییس قوه قضائیه برای پیگیری سریع پرونده مرگ ستار بهشتی، خبرنگار شبكه ایران مطلع شد، 3 تن از كسانی كه مسئول بازجویی از این متهم بودند، بازداشت شده اند.

اخبار دریافتی حاكی است، پس از مرگ این وبلاگ نویس و انتشار خبر آن در رسانه های مختلف، آیت الله آملی لاریجانی، رییس قوه قضائیه به محض اطلاع از موضوع، دستور رسیدگی سریع به این پرونده را داده و تاكید كرده است، ظرف یك هفته، كلیه ابعاد ماجرا روشن و مقصران معرفی شون

۱۳۹۱ آبان ۱۱, پنجشنبه

اکثریت مطلق کاربران افق : بک رهبر محبوب و فراجناحی متحد کننده اپوزسیون خواهد شد

مجتبا واحدی در صدای آمریکا :من در همکاری با آقای پهلوی مشکلی نمی بینم واپوزوسیون درست برعکس وضعیت رژیم روز به روز وضعیتش بهتر می شود 


دیروز به تاریخ 30 اکتبر 2012  برنامه افق صدای آمریکا به مدیریت برنامه ساز توانای آن آقای دهقانپور میز گردی رابا نام اتحاد اپوزسیون تشکیل داد طبق روال همیشگی برنامه افق ، پرسشی نیز در فیسبوک مطرح شده بود که در آغاز این برنامه به سمع بینندگان این برنامه می رسد .پرسش این بار افق این بود  ؛ که چه اتفاقی باید رخ دهد تا اپوزسیون جمهوری اسلامی متحد شود ؟ که اکثریت مطلق کاربران به " ظهور یک رهبر محبوب و فراجناحی "رای دادند

 

در این میز گرد از آقایان واحدی ، خادم و تقی زاده دعوت به عمل آمده بود تا نظرات خود را در رابطه با اتحاد اپوزسیون و شورای ملی ایران بیان کنند با وجود ایراداتی که به نظرات آقای واحدی دارم و در پایین به برخی از آنها اشاره خواهم کرد ولی در این گفتگو  صحبتهای ایشان را مثبت ارزیابی می کنم آقای واحدی در بخشی از این برنامه عنوان کردند که حاضر به همکاری با  نیروهای اپوزسیون هستند و اصولن اصلاحطلبان را درکل جزء اپوزسیون قرار ندادند ایشان در پاسخ به پرسش آقای دهقان نژاد که  نظرشان در رابطه با همکاری با آقای رضا پهلوی چیست پاسخ دادند که  در این راستا با آقای رضا پهلوی هیچگونه مشگلی ندارند ولی ایشان از برخی هواداران شاهزاده گله مند هستند  که در ذیل به اختصار به آن حواهم پرداخت   ، آقای تقی زاده مهمان دیگر این برنامه نظرات بسیار مثبتی نسبت به اتحاد در اپوزسیون اتحاذ کردند و به عنوان مهمان کمیته موقت ، نظزات  بسیار شفاف و اصولی  راعنوان کردند که در کل با نظرات ایشان موافقم

 ولی موضوع این نوشته نوع برخورد و مواضع چندپهلوی آقای خادم و خادمها می باشد  

در قسمتی از برنامه افق ، آقای خادم به شرکتشان در نشست اتحاد جمهوریخواهان اشاره کردند واظهار داشتند که با وجود  دعوت نشدن او و آقای آهی با  این وجود آنها  در آن نشست شرکت کردند ،آقای دهقانپور از ایشان می پرسند که وقتی شما می روید به کنفرانسی که اساسن اعتقادی به براندازی ندارند و هریک اعتقادی را مطرح می کنند هدف شما از این کنفرانسها پس چیست آیا همینکه هر از مدتی از پایتختی به پایتخت دیگری بروید و کنفرانسی برگزار بکنید و 50-60 نفر بیشتر یا کمتر دور هم جمع بشوید و صحبتی انجام دهید و دوباره  پایتخت دیگری را انتخاب بکنید ، برای شما کافیست ؟ پاسخ آقای خادم این بود که قصد ما همفکریست و در تمام این مدت هم گفتیم که قصد ما براندازی نیست 

اینجا از آقای جواد خادم باید پرسید که اگر شما هدفتان براندازی نیست و با صدای رسا هم این را عنوان می کنید که در تمام این سالها چنین قصدی نداشتید پس کنفرانس های شما برای چیست ؟  نکند می خواهید در استکهلم دموکراسی را نهادینه کنید چرا که می گویید سفری به پراگ دارید و آنجا هم می خواهید کنفرانسی تشکیل دهید و  بعد هم دوباره به استکهلم بر می گردید

انسان واقعن مات و مبهوت می گردد از این  نوع پاسخها و از این نوع "نخبگان اپوزسیون ایران" و در می ماند که بااین همه هوش وذکاوت  ، چگونه تا کنون دانشگاههای معتبر جهان و ناسا این شخصیتهای نخبه اپوزسیون ایران را کشف نکرده اند  آقای خادم و آقای آهی  به عنوان رهبران این کنفرانسها باید مراقب باشند تا با این فراست و ذکاوتشان دزدیده نشوند  و اپوزسیون ایرانی چنین چهره های شخیصی را از دست ندهد

 من همیشه چشم بر بسیاری ضعفهای نیروهای موجود در اپوزسیون بسته ام و بار اساسی نوشته هایم را بر محور اتحاد و همبستگی بین جریانات سیاسی گوناگوئن قرار داده ام ولی عده ای گویا هدفشان به سخره گرفتن مردم مظلوم و عصیانزده ایران است این افراد نه  می خواهند رژیم را ول کنند و نه نیروهای برانداز را ،   اینها فرصت طلبانی هستند که می خواهند از هردو جریان متنفع گردند.  با چنین جاه طلبانی باید رک و راست  سخن گفت بخصوص وقتی مشاهده می گردد که اینها از وطنپرستان که 33 سال است مشغول مبارزه با رژیم می باشند ، طلبکار نیز می شوند . 

 برخلاف این تیپ سیاسیکاران  ولی هستند افراد دیگری نیز که در کمال صداقت در پی رسیدن به مواضعی می باشند  که از آنها خود را عقب می دانند و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی کنند یکی از این افراد آقای واحدی هستند که او هم در این میز گرد تلویزیونی شرکت داشتند همانطور که در بالا ملاحظه گردید ، پاسخهای صریح و شفاف آقای واحدی ، اگر چه مخالف نظراتم بود،استقبال کرده  و می کنم با وجودی که می دانم آقای واحدی سه دهه جزو مسئولین وکارگزاران این حکومت بوده است و هنوز هم ، هر مصاحبه ای را با نام خدا  شروع می کند  ولی ایشان در بسیاری مسائل مواضع صادقانه ای  داشته اند و صریحن اعلان نموده اند که خواهان برکناری این رژیم می باشندد و تمام مشکلات ایران را هم از شخص خامنه ای و ولایت فقیه می دانند در چنین تکوینی می شود، برخی مغالطات افراد را ناشی  از پروسه  تغییر و تحولشان دید، و آنها را آگاهانه زیر زره بین نگذاشت ،  چرا که برخی زیگ زاگها در این روند کاملن طبیعیست ،

ولی وقتی افرادی مثل آقای خادم به صراحت می گویند که خواهان براندازی نیستند و به طریقی خود را هم اصلاح طلب نمی دانند آدمی می ماند که چه زبانی را باید برای برخورد با این قشر انتخاب کرد . من تازه دارم می فهمم که چرا جمهوری اسلامی  سی و سه سال در حکومت باقی مانده است. باید دقت کرد که کنفرانسهای این آقایان 1 سال است برگزار شده و بعد از یک سال  نتیجه کارشان صفر است و این روند را هم می خواهند مرتب کش دهند اینها  خود و ما را گویا می خواهند سر کار گذارند  و دنبال آن نخود سیاه معروف بفرستند و تازه می خواهند 3 ماه دیگر در پراگ هم ما را دنبال نخودهای پراگی بفرستند و ختم مجلس را بعدن در استکهلم جشن بگیرند ،  دقت کنید که چه کارهایی می خواهند انجام دهند و این نخود سیاه ما چه سرانجامی خواهد داشت

 در ادامه برنامه افق  ایشان متذکر می شوند که در ایران فروپاشی اتفاق خواهد افتاد و این معجزه را دو سال پیش تشخیص داده اند وی می گوید ما باید از دنیا بخواهیم که کشور ما وارد این مرحله نشود و  اگر فروپاشی بشود در چنین شرایطی ممکن است خدای نکرده کشور دست مافیا بیفتد ، چون این مافیا هم پول دارد و هم اسلحه و جنگ داخلی می شود گویا امروز کشور دست یک حکومت غیر مافیاییست و در کشور یک حکومت عرفی حاکم است  و جالب اینجاست که تمام این احتمالات را هم با اگر و مگر بیان می کنند و می خواهند که کشور وارد فاز فروپاشی نشوند.   ایشان نظر آقا فرخ نگهدار را بسیار درست ارزیابی می کنند که باید با رژیم وارد مذاکره شد و نگذاشت که حکومت فروپاشی گردد در اینجا حوصله آقای دهقانپور هم سر می رود و صحبت ایشان را قطع می کند و می پرسند که این اگر ها را سالهاست بسیاری طرح کرده اند و در این سه دهه  دیگران هم بارها صحبت  فروپاشی را انجام داده اند و از آقای خادم نظرشان را در رابطه با شاهزاده رضا پهلوی و منشور پیشنهادی شورای ملی می پرسند و از آقای خادم  می خواهند که   دلیل عدم پیوستن گروه ایشان به این شورا را جویا شوند و اینکه چرا آنها سعی در موازی سازی دارند ؟

 پاسخ آقای خادم  این است که شورای ملی باید مشروعیت داشته باشد ونام شورای ملی برازنده آنها نیست . اینجا از آقای خادم که تازه 2 سال است فعال سیاسی شده اند ،  باید پرسید که جناب خادم شما تا دو سال پیش کجا بودید که امروز از دیگران طلب کار هم هستید ؟   و جالب اینجاست که ایشان  همه جا خود را سخنگوی عده ای که بر خود نام اپوزسیون گذارده اند هم معرفی می کند ، او در ادامه می گوید که این شورا می خواهد آقای رضا پهلوی را به سخنگویی شورای ملی انتخاب کند و این یکی از دلایل مخالفت ایشان در پیوستن به شورای ملیست .  حال آیا باید به خود این اجازه را داد و از آقای خادم پرسید که جناب جواد خادم  نگرانی شما از اینکه رضا پهلوی سخنگو بشود یا نشود چیست ؟

من اینجا از خود می پرسم که آقای خادم با کدام مشروعیت و سابقه مبارزاتی از دیگران می خواهد که  رضا پهلوی چرا محبوب و مطرح است و نگران از سخنگو شدن ایشان است . این حسادت اینها به رضا پهلوی از کجا نشات می گیرد و اصولن مشکل چنین افرادی با ایشان چیست ؟ باید از چنین افرادی که نه درد میهن دارند و  نه درد آن جوان بیکار در وطن را دارند ،  پرسید که  کیستند و چه کرده اند ؟ و برای پاسخ به این سوالات باید  کمی به گذشته برگشت به آن سالهایی که در خیابانهای تهران و سایر شهرستانهای ایران خون جوانان این مرز و بوم به مانند همین سالها ریخته می شد ، و انوقت باید از این افراد پرسید که شما چرا 30 سال سکوت کردید ؟ و یا بدتر از ایشان ، آنهایی هستند که ابزار این جنایات بودند و امروز اصلاحطلب شده اند

جناب خادم برای اینکه بدانبد مبارزه یک امر مقدس است و تعطیل بردار نیست از شما و افرادی مثل شما خواهش می کنم 

  به یکی ازسخنرانیهایی که آقای رضا پهلوی در بیش از 20 سال پیش ، زمانی که هنوز جوانی بیست و چند ساله ای بیش نبودند گوش فرا دهید ،  تا درک کنید که مشغله فکری وطنپرستان در آن سالهای سیاه  چه بوده و شما آن سالها در چه فکری بودبد و امروز طلبکار هم شده اید .

 ما نسل سوحته آیا این حق را داریم از همه آن کسانی که بانی و باعث این سیاهکاریها شده اند بپرسیم  که آقایان شما  چه کرده اید تا اینکه ایران ما ملیونها معتاد نداشته باشد تا اینکه برای جوانان نگونبخت ایران روزنه امیدی را ایجاد کنید آقایان محترم چرا شما با هر کس و هر جریانی که می خواهد این اپوزسیون پراکنده و داغون را سر و سامانی دهد به کارشکنی می پردازید هدفتان از این موازیسازیهای قلابی چیست  و شما اگر واقعن قصد خیر دارید چرا سینه خود را باز نمی کنید چرا نمی گویید که در 3سال گذشته چه کرده اید و  امروز چرا سکوت اختیار کرده اند و با حتا بدتر از آن افرادی مثل مزروعیها و امیرارجمندها که در سیستم سرکوب رژیم سالها خدمت کرده اند در جنایات این رژیم سهیم بوده اند و دوباره به مانند 1357 می خواهند امروز هم بر گرده همان نسل سوخته سوار شوند و بار دیگر ما را به قهقرایی بدتر از آن سالها ببرند ؟

 آیا ما مردم کوچه و بازار این حق را داریم که از این آقایان بپرسیم که شمایی که امروز طلبکارانه از قربانیان دیروز خود می خواهید تا خود را مطرح نکنند و دیگران هم حق ندارند سخنگویی برای خود انتخاب کنند،   که تمام  این آقایان در قتل عام زندانیان سیاسی  چه می کردند و چرا سکوت کردند ؟ هزاران انسان در این سالها به قتل رسیدند و زندانی شدند، ملیونها ایرانی آواره شدند و یا در راه فرار از جهنم اسلامی  در دریاها غرق گردیدند ! نقش شماها در تمام ای نسالها برای مقابله با این جنایات چه بوده است ؟ ما 18 تیرها را شاهد بودیم و سرکوبهای جنایتکارانه کوی دانشگاهها را از با خون دل نظاره کردیم ،  صدها مبارز سیاسی را رژیم در خارج از کشور قلع و قمع کرد ،  چگونه است که در تمام این وقایع شماها در خواب بودید؟  آیا شمایی که امروز دوباره فرصت را غنیمت شمرده اید برای سوار شدن بر گرده ما آیا  نباید از خود بپرسید که لیاقت چنین کاری را دارید یا خیر ؟  

شما آقای خادم  می فرمایید که آقای شاهزاده خوب 30 سال است سخنگوست دیگر چرا این شورا او را سخنگو کند اولن ایشان احتیاجی به سخنگو شدن ندارد چرا که هم محبوبیت و هم مشهوریت کافی در جهان و ایران دارد ،  تا اینکه از طریق به عهده گرفتن چنین پستی مثل بسیاری از شماها  بخواهد ابتدا خود را به معروفیت برساند

 دومن   چنین پستی  برای ایشان امتیازی محسوب نمی گردد پس اگر هم از ایشان بخواهیم که بار چنین مسولیتی را به عهده گیرند ، این نه برای این است که عقده های خودکمبینی ایشان برآورده شود و یا اینکه از این بابت  به معروفیتی و پس از آن از قبلش به منافعی برسد ، خبر ، هیچیک از اینها نیست بودن ایشان باعث موفقیت هر کمپاینی است که چنگ در چنگ رژیمی وحشی و خونریز افکنده است ، و گریبان آدمکشان اسلامی را گرفته است  چنین پروژه و شورایی یک هدف دارد آنهم بهزمین زدن اهریمن بی رحم و خونریز در کشور بلازده ماست

  در این راستا نه ترقه بازیهای  مسلحانه دیروزیان ،  دیگر کارساز است و نه سخنرانیهای 4 ساعته لیدرفلان حزب 70 ساله می تواند موفقیت به همراه آورد  ،امروز نه شناسنامه پر از اشتباه دکانهای سیاسی که در خارج از کشور بر خود نام حزب و سازمان گذارده اند و 33 سال است دارند از قبل این دکانهای سیاسی نان می خوردند ، می تواند اعتماد ملی را برانگیزاند و نه تجمع چند نفر که بر خود نام  شخصیت استخواندار گذارده اند ، امروز نه می شود  با سیستمها و ابزار دیروزین این پراکندگی ها را از بین برد و بدیلی ملی و دموکراتیک برپا ساخت و نه کپی مبارزات و موفقیتهای دیگر ملل به نام طرح فیلادلفیا و طرح اتحاد جمهوریخواهان قلابی و اصلاحطلب  .

 منظور من  از آقایان همانهایی هستند که  در سال 57 خود از آتشبیاران معرکه حکومت دینی خمینی بودند و اکنون در خارج از کشور هر از چند ماهی با تعدادی از همپالکیهای خود  گپ و گفتگویی راه می اندازند و اخیرن بعد از طرح تشکیل شورای ملی به جنب و جوش افتاده اند و کنفرانس و نشست در کلن و استکهلم وپراگ راه می اندازند و تقریبن همه در یک محور مشترکند .آنهم توافق بر حفظ رژیم و مقابله با براندازان سکولار و دموکرات.

 همینها 33 سال است کارشان  شده است کنفرانس گذاری و عده ای را مدتی به خود مشغول کردن و بعد هم نخود نخود هر که خانه خود و نتیجه کارشان ناامیدی عده بیشتر و مایوس شدن تعدادی دیگر ، همینها  خود به بی عملی و شکست خود بارها و بارها صحه گذارده اند  از منشور 81 در برلین تا همایش برلین و لندن و بلژیک ، از همایش استکهلم و کلن تا کپنهاک و اخیزن منشور 91 و کنفراتس اصلاحطلبان استکهلم و واشنگتنن این بازار مکاره را باید تخته کرد و ما دیگر نخواهیم گذاشت رژیم خونریز حاکم با چنین روشهای مزورانه ای با مردم جنگ روانی راه اندازد ما  وبلاگ نویسان فعال تصمیم داریم افرادی که آگاهانه در مسیر اتحاد اپوزسیون سنگ اندازی می کنند را با نام و سازمان به مردم معرفی کنیم افرادی که می خواهند در چهارچوب رژیم به تخریب اپوزسیون بپردازند

 ما قصدی جدی داریم که در مقابل آنها بایستیم در مقابل کسانی که به دروغ اتحاد درست می کنند و هدفشان نه به هم پیوستن این همایشها که پراکندن آن است .البته باید اینجا متذکر شد که به قول آقای پهلوی

اگر هدف از این موازیسازیها به هم پیوستنشان در فرآنید کار باشد باید از آن استقبال کرد

ولی اگر هدف این است که با موازی سازی چوب لای چرخ اتحاد ملی ایرانیان بگذارند باید در انگیزه و اهداف اینها شک کرد  باید دقت کرد که آقای رضا پهلوی در تمام این سالها هیچگاه نخواست در مقابل اینها قرار گیرد اوهمیشه تمام نیروی خود را برای کمک به این کنفرانسهای همبستگی به کار انداخت .شاهزاده رضا پهلوی بعد از بی عملی این مردان سیاسب در تمام این سالها و پس از قرار گرفتن کشور در شرایط بسیار خطرناک جنگ و پراکندگی اپوزسیون ،  سعی نمود تا با همکاری تنگاتنگ با شورای ملی ، برای اولین بار آلترناتیوی سکولار دموکرات را ایجاد کند و متاسفانه می بینیم که ناگهان تمام افراد مورد نظر دوباره مغازه هاشون را باز کردند و به فکر کنفرانس بازی و سفرهای پایتختی افتاده اند   

    در قرن اینترنت  و ماهواره قهرمانان واقعی گفتمانها هستند و نه افراد و سازمانها و احزاب ستنی که به دیروز تعلق دارند  اگر چه انیشه محوری و گفتمان سازی به وسیله  افراد  متبلور می گردد ولی  در پایان هر گفتمان و اندیشه ای باید فرد یا افرادی آنرا نمایندگی کنند اینجا ولی باید فریاد زد که فرق شورای ملی با تمام این کنفرانسهای 33 سال گذشته که به شکست انجامیده اند در این است که این گفتمان از پایین به بالاست و عضویت محبوبترین چهره اپوزسیون ایران ، آقای رضا پهلوی هم در این گفتمان شورای ملی امتیازی ویژه ای برایشان محسوب نمی شود و ایشان هم به مانند بقیه  از حقوق مساوی برخوردارند

 چرا و چگونه اعتماد و محبوبیت به وجود می آید

 و چگونه این اعتماد با رای مردم به مشروعیت تبدیل می گردد ؟ فرد یا گفتمان مورد اعتماد باید دورنمای پیروزی و تمرکز قدرت را نوید دهد تا جذب کند هیچ جریانی به نیرویی کوچک و بدون آینده نخواهد پیوست امروز قدرت و تمرکز آن یکی از شاحصه های هر گفتمان یا شخصیتیست او  باید بتواند در قدرتمند شدن آلترناتیو سیاسی از دیگران متمایز باشد چنین فردی اگر با رهبران جهان به تعامل نشست باید از چنان معروفیتی برخوردار باشد که او را به سخره نگیرند.   فردی می تواند منافع ملی ایرانیان را در این دنیای غولهای سیاسی درست تشخیص دهد و برای ایران با آنها  به تعامل نشیند که برای چنین کاری ساخته و پرداخته شده است.   چنین فردی باید بتواند از چندین زبان زنده دنیا بهره مند باشد ،  او باید نیرویی باشد که در پرونده  دیروز و امروزش اشتباهاتی هر چند کوچک هک نشده باشد  او باید در زندگی مبارزاتیش در این 30 سال حتا یک برگ سیاه هم نداشته باشد  باید با خبرگان جهان سیاست گفتگو کردن بداند باید در جهان سیاست از احترام ویژه ای برخوردار باشد چنین فرد و گفتمانیست که امروز می تواند احترام و اعتماد ایجاد کند و فقط در چنین حالتی است که ملیونها جوان وپیر ایران او را بار و باور خود خواهند شناخت   همینهاست که امروزه اعتماد و موفقیت به ارمغان می آورد ونه افرادی و سازمانهایی که با رژیم سالها همکاری کرده اند و یا این همه جنایت و تبهکاری را دیده اند و دیده بسته اند.

 البته برای افرادی که نمی خواهند با این هیولا در بیفتند  و به طریقی با انگیزه با بدون آن می خواهند عمر را سپری کنند احتیاجی به چنین شخصیت همه فن حریفی نیست ولی اگرعده ای  طلبکارانه از دیگران انتظارات عجیب و غریبی دارند ابتدا باید به خود برگردند  به سال 57 خود به سال60 یا 67 و 88 و امروز و تمام این سالها را مرور کنند و ببینید چه کرده اند پس از آن به خود جرعت دهید که با دیگرانی که در تمام این سالها پرونده ای پاک داشته اند وارد کارزار شوید البته این خواسته های ما مردم است آنهم برای روزی که بخواهیم به شما نمایندگی و وکالت  بدهیم   ولی آیا این نظر آقای رضا پهلوی هم هست ؟ فکر نکنم  

 آقای رضا پهلوی می گویند او فقط یک شهروند با حقوق یکسان با هر ایرانی و در هر جایگاهیست  و بدون در نظر گرفتن گذشته افراد حاظر به همکاری با تمام گروههای سیاسیت وهر ایرانی بدون در نظر گرفتن گذشته اش ،  که خواهان پذیرفتن آن حداقلهای مطرحه در منشور پیشنهادی می باشد ، می تواند دستها را بالا زند و در این اتحاد ملی سهمی را به عهده گیرد. ایشان حتا می گویند آن نیروهای حکومتی هم که می خواهند همراه شوند ، می توانند با ما همراه شوند و برای رهایی ایران کوشش کنند و در ایران آزاد همین نیروها هم می توانند از منافع مساوی شهروندی با دیگران برخوردار شوند شاهزاده رضا پهلوی در مصاحبه با تلویزیون اندیشه در همین رابطه یادآور شدند که

در فردای ایران ، دادگاههای قانونی و تحقیقی باید حتا به تمام مسائل  قبل از 57 و بعد از 57  بپردازند و آنها را مورد بررسی قرار دهند و اگر فردی و افرادی مورد مواخذه قانونی باید قرار گیرد ،باید چنین شود

 ولی متاسفانه تعدادی ظرافت  طبع و سخاوت گفتار ایشان را دلیل بر ضعف و "ناآگاهی " ایشان می انگارند و چپ وراست می خواهند به ایشان توصیه و راه کار نشان دهند و طوری برخورد می کنند که گویی ایشان به وسیله عده ای محاصره گردیده و وطیفه اینهاست که به داد ایشان برسند ، غافل از اینکه اگر چنین بود او هم به مانند بسیاری از همینها در تمام این سالها دارای اشتباهات و خطاهای عدیده ای می شد.   همینجا مثل همیشه و دوباره  باید متذکر شوم که قصدم به هیچ وجه  دفاع از آقای رضا پهلوی نیست چرا که دفاع ماها از رضا پهلوی اگر به ضرر نباشد به نفع ایشان نیست 

ولی وقتی می بینیم فردی مثل آقای خادم که بیشتر باید مرهم زخم باشد و نه نمک بر آن  ، بی انصافانه مواردی را طرح می کند که فقط دشمنان ما از آن سود می برند ناچارن وادار می شویم که با این" نخبگان استخواندار و شناسنامه دار" ،  سفری نستالژیک به گذشته ها بکنیم تا بدانیم که چه بودیم ؟چه کردیم ؟ چه گفتیم ؟ و امروز چه می کنیم و چه می گوییم و در این رابطه  دوباره  به گفته دیگری از آقای خادم می پردازم آنجایی که می گوید همکاری تنگاتنگ آقای پهلوی با شورای ملی  باعث می شود که محبوبیت وی خدشه دار گردد .این نوع نظزات  آدمی را یاد مثل معروف کاسه داغتر از آش می اندازد واینجا می خواهد رل دایه مهربانتر از مادر را بازی کند و به فرزند خوانده اش نصیحت کند گه مبادا سخنگو شود.  من نمی فهمم شما چرا ناراحتید مگر قرار نیست انتخابات آزاد همه معضلات اینچنینی را حل کند پس ترس شماها از چیست  

همینجا باید متذکر شد که این شورا هنوز تشکیل نشده است و هیچ مصوبه ای را قطعی نکرده است و تصمیمی نهایی را اتخاذ ننموده  است تمام ارگانها و مکتوبات تا کنونی موقتی و پیشنهادیست

شورای ملی ایران تنها ارگان عالی ملت ایران خواهد بود که در آن تصمیمات نهایی گرفته خواهد شد و نمایندگان ملی به وسیله انتخابات از پایین به بالا تعیین خواهند شد

مشکل آقای خادم ولی این نبود مشکل ایشان گویا همان محبوبیت رضا پهلویست  موضوعی که به مذاق آقای  واحدی هم خوش نمی آید ایشان هم می گویند با آقای رضا پهلوی هیچ مشکلی ندارند و اضافه می کنند که  عده ای از هوادارن ایشان هستند که می خواهند او را مطرح کنند تو گویی هوادارن آقای واحدی  می خواهند کسی دیگر را مطرح کنند.

 آقای واحدی ایراد دیگری هم داشتند که چرا عده ای از هوادارن آقای پهلوی به افکار و نطرات سیاسی او برخورد می کنند در پاسخ باید خدمت شما اقای واحدی گرامی عرض کنم که من هم با برخوردهای ناهنجار و پرخاشگرانه عده ای که خود را به آقای رضا پهلوی منتسب می کنند هیچ سنخیتی ندارم و هیچ کس نمی داند که آیا این نوع افراد به واقع هواداران شاهزاده رضا پهلوی باشند یا خیر ؟   ولی اگر منظور اقای واحدی این است که نباید کسی نظرات او و امثال ایشان را نقد کند باید پاسخ داد که من اجازه نقد نظرات افرادی مثل آقای واحدی را هم جزو حق آزادی بیان خود می شمارم و خودرا برای رضای خاطر آقای واحدی یا فرد دیگری سانسور نخواهم کرد 

د.ایشان به خود اجازه می دهند که شاهزاده رضا پهلوی را با جنایتکاری مثل خامنه ای و پسرش که فرماند هی سرکوب جنبش سبز را به کمک طائب و نقدی و مرتضوی و سایر آدمخوران حکومتی  مقایسه کند مقایسه ای کاملن مغرضانه ، و همی او ولی دیگران را از نقد این سخنهای به غایت غیر واقعی بر حذر می دارد با این دلیل واهی که گویا  عده ای هتاک در طیف گسترده هوادران شاهزاده  وپادشاهی پارلمانی مسکن گزیده اند

در پایان بار دیگر از آاقای دهقانپور بابت مدیریت پر توان  چنین میزگردهایی ، کمال سپاسگزاری را دارم

فرید    

 

۱۳۹۱ آبان ۱۰, چهارشنبه

آیا ارگانهای امنیتی قصد جان نسرین ستوده را کرده اند ؟



آیا ارگانهای امنیتی قصد جان نسرین ستوده را کرده اند ؟ آنطور که از سایتهای حکومتی و امنیتی می شود برداشت کرد حمله ای همه جانبه را از چند ساعت پیش  علیه نسرین ستوده آغاز کرده اند و اتهام های واهی جدیدی را به این وکیل محبوب و در حال اعتصاب غذا نسبت داده اند. یکی از موارد اتهامی جدیدی که مطرح شده است، اتهام های واهی و بی شرمانه جنسی در زندان میباشد!! در ادامه مطلب علنا نسرین ستوده را به مطرح کردن این پاپوش ها در بیدادگاه های حکومتی که در آن خود وکیل و دادستان و قاضی و به عبارتی همه کاره هستند، تهدید کرده اند!
-----------------------------------------
...
باشگاه خبرنگاران:/
گزارش/ اعتصاب غذاي سفارشي براي دلارهاي آمريكايي؛/
پشت پرده قصد هيات اروپايي براي ديدار با نسرين ستوده چه بود؟/
مشرق نیوز:/
درخواست شنیع ستوده از نگهبان زندان:/
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/167233/درخواست-شنیع-ستوده-از-نگهبان-زندان/
-----------------------------------------

اما این حمله همه جانبه، حکایت از چیست و چرا در این برهه خاص زمانی صورت میگیرد؟/
۱- نسرین محبوب است، نسرین در اعتصاب غذاست، همه از او حمایت میکنند. این اتهام های واهی به منظور شکستن مقاومت نسرین و خانواده اوست./
نسرین ستوده ۱۴ روز است که در اعتصاب غذا به سر میبرد. این اعتصاب غذا در اعتراض به فشار حاکمیت بر خانواده او، ندادن مرخصی برای دیدار با فرزندان و ممنوع الخروج شدن دختر نوجوان او از سوی حاکمیت صورت میپذیرد. از آنجایی که نسرین به هیچ گروه سیاسی خاصی وابسته نیست و تنها به جرم نشان دادن وجدان کاری بالا و دفاع از موکلین خود در راه دفاع از حقوق بشر، به زندان جور و ستم ولی فقیه افتاده است، این اعتصاب غذا حمایت بسیار گسترده و همه جانبه کلیه افراد جامعه از هر قشر و صنف و دسته و گروهی را به همراه داشته و به حق محبوبیت وی را دوچندان کرده است./
۲- جمهوری اسلامی به شدت از اهدای جایزه حقوق بشری ساخاروف به نسرین ستوده و متعاقب آن محروم شدن از یک فرصت ناب تبلیغاتی در پی لغو سفر هیات پارلمانی اتحادیه اروپا به ایران، خشمگین است و به دنبال انتقام جویی از نسرین ستوده میباشد /شهرام


۱۳۹۱ آبان ۷, یکشنبه

رضا پهلوی در گفتگوی تلویزیونی با وزیر امور خارچه فرانسه : حقوق بشر، برابری وآزادی برای این رژیم مثل سیانور است

در تاریخ 27 اکتبر 2012 ، تلویزیون مجلس ملی فرانسه ، میزگردی با شرکت شاهزاده رضا پهلوی ، برخی از نمایندگان مجلس فرانسه ، برنارد کوشنر وزیر سابق امور خارجه فرانسه و برنارد هورکارد  پژوهشگر و ایرانشناس مرکز تحقیقات ملی فرانسه با عنوان ( ایران و غرب  ، شوک تمدنها ) ، برگزار کرد
در این میز گرد علاوه بر موضوع تشکیل شورای ملی ایران ، به عنوان بدیلی دموکراتیک و فراحزبی ، برای برگزاری انتخابات آزاد محور اصلی مباحث را به خود اختصاص داده بود ،  به  وضعیت ایران در زمان شاه  ، نقش کارتر  در بوجود آمدن جمهوری اسلامی و مواضع ضد اسرائیلی  احمدینژاد نیز پرداخته شد . در زیر توجه شما رابه ترجمه قسمتی از این گفتگوها جلب می کنم


 یکی از نمایندگان مجلس فرانسه سخن خود را اینگونه شروع می کند : نقشه کارتر برای روی کار آوردن جمهوری اسلامی به منظور مقابله با نفوذ شوروی را کسی فکر نمیکرد به این فاجعه بیانجامد.  زمان شاه ایران یک کشور برجسته وعالی به خودی خود بود. کشوری که همه وصفش را میکردند. کشور آیندگان ! یکی دیگر از نمایندگان مجلس میگوید : رژیم شاه ایران در اصل یک دموکراسی واقعی نبود، علاوه بر ان سلطنتی بود، ولی از نظر آزادی اجتماعی، آزادی فردی، آزادی زنان قابل مقایسه با شرایط اسفناک کنونی نبود

شاهزاده اشاره میکنند اشتباهی که همه مرتکب شدند و امروز به آن پی بردند ، رژیمی گذشته که قابل اصلاح بود نمی بایست سرنگون شود.و در رابطه با امروز کشور باید گفت که  این امید واهی است که به انتظار نشست ، چرا که این رژیم اصلاح پذیر نیست

از ایشان میپرسند ؛  وقتی احمدی نژاد میگوید اسرائیل باید محو شود ،آیا باید او را جدی گرفت؟
شاهزاده پاسخ می دهند : کاملا ، ببینید این کسی است که سخت بر این باور است که باید زمینه ظهور امام دوازدهم را آماده کرد . تمام ارزش های مدرن که در غرب وجود دارد مثل ، حقوق بشر برابری ، آزادی و از این قبیل موارد برای این رژیم به مانند سیانور است که بقای آنرا به خطر میاندازد. به همین دلیل با فرهنگ غربی در ستیز هستند در صورتی که مردم ایران در کل منطقه خود را از همه نزدیکتر به این فرهنگ میبینند. نه به دلیل این که بخواهند از غرب تقلید کنند ، بلکه همین ارزش هاست که آنها میپسندند . حقوق بشری که امروز در غرب موجود است ، ریشه آن از ایران است و مدتهاست از دست رفته و باید از یک جا شروع کرد و ان را دوباره ایجاد کرد
همچنین در مورد شورای ملی افزودند
راه دمکراسیزاسیون ایران از طریق جنگ نیست بلکه تنها راه موجود که باید در ایران صورت بگیرد مردم سالاری است و تنها طریقه دانستن این که مردم چه میخواهند ، انتخابات آزاد است که میتواند سنجیده شود.
اینجا از ایشان سوال میشود که آیا این همان شورای ملی است که که در حال شکل گیریست؟ و آیا در شرایط کنونی فکر می کنید با وجود ولی فقیه امکان چنین انتخابات آزادی ممکن باشد؟
شاهزاده: ما صبر نمیکنیم تا این رژیم به ما این اجازه را بدهد. صحبت از جنبش سبز شد، از آن زمان من با بسیاری از آنها در تماس مستقیم هستم که اکثریت آنان بر این باورند که راه حال برقراری یک حکومت با محتوای دمکراتیک و پارلمانی با خط مشخص جدائی کامل دین از حکومت بر پایه بیانیه جهانی حقوق بشر میباشد. محتوای ان باید این باشد.  شکل ان در حال حاضر قابل سنجش نیست. و این در حال هزار در حال شکل گرفتن است. شورای ملی در حال جمع کردن ، تمام نیروهای اپوزیسیون که شامل همه نگرش های مختلف سیاسی است که گرد یک سری توافقات جمع گردند ، تا اینکه  به جهان ثابت کند که ما یک دولت در تبعید تشکیل دادیم و شما باید سیاست تغییر رژیم برای برگزاری انتخابات کاملا آزاد را پشتیبانی کنید  و اگر این نظام جلوی ان را بگیرد این با خود ماست که سیاست دیگر را پیش بگیریم
در آخر شاهزاده میافزاید : ایران تهدیدی برای جهان نیست بلکه رژیم حاکم بر ایران تهدید برای جهان میباشد . ایرانیان دوستان خوب غرب هستند زیرا خود را در ارزشها و باورها ی مشترک میبینند
برنارد کوشنر وزیر امور خارجه سابق فرانسه میگوید که بسیار خوش حال است که چنین تشکلی در حال شکل گیری است ولی تردید دارد زیرا اپوزیسیون متحد نیست و هیچ گاه هم متحد نخواهد شد. ولی امید ور است که به موفقیت بیانجامد .
شاهزاده در جواب میگوید:
که این تشکل صرفا مختص روشنفکران و از بالا به پایین نیست ، بلکه بر عکس از پایین به بالا در حال شکل گرفتن است . مهم این است که مردم دارند استقبال میکنند و این مهمتر است از همه چیز، حتی اگر همه اپوزیسیون هم با هم به توافق نرسد ، مشکل پیش نخواهد آمد، زیرا این مردم هستند که در این راه راسخ هستند
با سپاس از مترجم

۱۳۹۱ آبان ۴, پنجشنبه

جنگ قوه قضائیه بر علیه قوه مجریه علنی شد


قاضی القضات رهبر به رئیس جمهورش : اگر راست می گی شاهد بار

عجب حکایتیست این جمهوری اسلامی آخوندی ،  اینقدر دروغ گفتن که آدم می ماند آیا راست است آنچه را که می خواند یا نه سعی می کنی دوباره شکایت 10 صفحه ای آخوند لاریجانی رئیس قوه قضایی خامنه ای را بخوانی تا مبادا فکر کنی در خوابی یا اینکه از تب زیاد قاطی کردی بعد دستی بر پیشانی می کشی و می فهمی که نه  ، نه تب داری و نه سرمایی خوردی و دوباره بر صفحه مونیتور خیره می شی آیا درست می خوانم ؟
آری درست است و سایت هم سایت حکومتیست و در پایان از خود می پرسی آیا دوباره فیلمی بازی می شود یا نه ؟ شما را به خواندن نامه دعوت می کنم و قضاوت نهایی را به شما و زمان وا می گذارم که آیا این دعواها واقعیست یا دارند دوباره برای مردم فیلم بازی می کنند به هر رویی باید کمی بیشتر منتظر شد تا دقیقن درک کرد که جنگ گرگان بر سر خوان نفت ملتی نجیب و تنها ، چه سرانجامی خواهد  داشت ؟
یک موضوع را ولی همین امروز می شود گفت ؛ که رسانه ای شدن این جنگ  واقعیست و  این خود یعنی آغاز پایان حتمی سید علی و رژیمش در این هیچ تردید نباید داشت

متن کلی عجز لابه های آخوند لاریجانی

سایت حکومتی بولتن نیوز : آیت الله آملی لاریجانی رییس قوه قضاییه با ارسال نامه ای،به موارد مندرج در نامه اخیر رییس جمهور پاسخ داد.

دکتر محمود احمدی‌نژاد 
 رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران
بعد از سلام، نامه مورخه 1/8/91 شما را همزمان با انتشار آن در رسانه‌ها، دریافت نمودم. بسیار متأسّفم که در شرایط خاص کنونی و پس از رهنمودهای مقام معظم رهبری دائر بر ضرورت حفظ آرامش و وحدت و توجه به مشکلات مردم، شاهد چنین مکاتبات رسانه‌ای هستیم. از باب انجام وظیفه و تنویر افکار عمومی و دفاع از قانون اساسی و حقوق عامه و جلوگیری از انحرافات و قانون‌گریزی‌ها ناچار از توضیحات زیر می‌باشم و همانطور که در نامه محرمانه گفته‌ام: این سطور را می‌نگارم تا در ذاکره تاریخ بماند.

1 - مدّت مدیدی است که در مقابل حملات غیرمنطقی و غیرقانونی و نسبت‌های خلاف واقع شما به قوه قضائیه و مسئولان آن، سکوت اختیار کرده‌ام. مبنای این سکوت رعایت مصالح نظام و تبعیّت از فرامین مقام معظم رهبری در عدم تقابل مسئولان و خصوصاً سران قواست. لذا پاسخ نامه اوّل را به صورت «خیلی محرمانه» ارسال داشتم تا این مصلحت اهم را رعایت کرده باشم. متأسفانه شما به بهانه «حقوق اساسی ملت» نامه دومتان را نیز رسانه‌ای کرده‌اید که علاوه بر سخنان نادرست، نسبت‌های ناروا و خلاف واقع بسیاری در آن مطرح کرده‌اید. سکوت بر این نسبت‌های خلاف واقع ممکن است پاره‌ای اذهان را ره زند که شاید واقع امر همین است که می‌گویید.

2 - مبنای باطلی که تقریباً اکثر دعاوی شما بر آن استوار گشته، باید مورد مداقّه قرار گیرد و واضح گردد که چگونه نه فقط در مورد آن اشتباه کرده‌اید بلکه متعمدانه علیرغم همه تصریحات قانون اساسی و تفسیرهای روشن شورای محترم نگهبان بر آن پای می‌فشرید و برای دیگران خط کشی‌های نادرستی ترسیم می‌نمایید و همه را متهم به تجاوز به حقوق خود می‌نمایید. حکایت شما حکایت سلطانی است که اموال و املاک مردم را غاصبانه تصرف کرده بود و به ملک خود منضم ساخته بود و به همه می‌گفت چرا رعایت ملک سلطان نمی‌کنید!!

3 - گفته‌اید «براساس اصل 113 قانون اساسی رئیس جمهوری مجری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است». و قاعدتاً معتقدید معنای آن اجرای قانون اساسی در همه حیطه‌هاست.

آیا واقعاً با خود نیندیشیده‌اید که اگر این فهم از قانون اساسی درست باشد، پس معنای تفکیک قوا و استقلال آنها که در اصل پنجاه و هفتم قانون اساسی بر آن تنصیص شده است، چه خواهد بود.

برای تنویر خاطر حضرتعالی نصّ اصل پنجاه و هفتم قانون اساسی را می‌آورم:

«قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از قوه مقنّنه، قوه مجریه و قوه قضاییه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امّت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می‌گردد. این قوا مستقل از یکدیگرند».

اگر بنا به فهم شما از اصل 113، رئیس‌جمهور مجری قانونی اساسی است و معنایش هم این است که همه نهادها و دستگاه‌ها و قوای مذکور در قانون اساسی مشمول این اجرا می‌گردند، بفرمایید معنای استقلال قوا از یکدیگر چیست؟

علاوه بر نکته فوق، نگاهی به صدر اصل یکصد و پنجاه و ششم بیندازید: «قوه قضاییه، قوه‌ای است مستقل که...». اگر بنا باشد «مجری» قانون اساسی در قوه قضاییه هم رئیس‌جمهور باشد، این استقلال چه معنایی دارد؟!

4 - در اصل یکصد و پنجاه و هفتم قانون اساسی آمده است:

«به منظور انجام مسئولیّت‌های قوه قضاییه در کلیّه امور قضایی و اداری و اجرایی، مقام رهبری یک نفر مجتهد عادل و آگاه به امور قضایی و مدیر و مدبّر را برای مدّت پنج سال به عنوان رئیس قوّه قضاییه تعیین می‌نماید که عالی‌ترین مقام قوّه قضاییه است».

نصّ این اصل که اجرای مسئولیت‌های قوه قضاییه را به عهده رئیس قوه قضاییه گذاشته است جایی برای «مجری» دیگری باقی نمی‌گذارد.

5 - اینجانب به همراه اکثریت قریب به اتفاق اعضای محترم شورای نگهبان که مسئولیت تفسیر قانون اساسی را بعهده دارند و داستان آن خواهد آمد، معتقدیم تفسیر مسئولیت اجرا و تعمیم آن به همه قوا آنگونه که شما معتقدید، خطاست.  با این وجود بفرمایید به چه منطقی اینجانب باید به فهم شما از قانون اساسی تمکین کنم؟! صورت مسأله روشن است: رئیس دو قوه دو برداشت مختلف از قانون اساسی دارند: بنده حیطه «مسئولیت اجرا» را منحصر در قوه مجریه می‌دانم(به قرینه همه آنچه آوردم) و شما آن را عام و شامل همه قوا و دستگاه‌ها(حسب ظاهر نامه ارسالی و پاره‌ای سخنان جسته و گریخته دیگر)، و فعلاً فارغ از صحت ادله و استدلالات، به چه دلیل باید به نظریّه‌ای که آن را صددرصد خطا می‌دانم تمکین کنم و برای شما در امور اجرایی قوه قضاییه و یا نظارت بر آن حقی و شأنی قائل باشم؟!

6 - اگر به هر دلیل بین رؤسای قوا و مسئولین در فهم قانون اساسی اختلافی روی داد، به صراحت قانون اساسی، مرجع رسمی تفسیر قانون اساسی که فصل‌الخطاب در این امور خواهد بود، شورای محترم نگهبان است.

شورای محترم نگهبان در رأی تفسیری موّرخ 12/4/91 خود به روشنی آورده است که رئیس‌جمهور بر اساس اصل 113، حق نظارت بر اجرای قانون اساسی ندارد. اکنون بفرمایید چرا و به چه مجوّزی به خود حق می‌دهید در مقابل رأی تفسیری شورای نگهبان تمکین ننمایید.

براساس اصل نود و هشتم قانون اساسی: «تفسیر قانون اساسی به عهده شورای نگهبان است که با تصویب سه‌چهارم آنان انجام می‌شود.»

7 - شما حتماً به نظریه تفسیری اخیر شورای نگهبان واقفید. تعجب در این است که چرا در مقابل قانون اساسی ایستاده‌اید و با فرافکنی علیه قوای دیگر از پذیرش آن شانه خالی می‌کنید. برای تذکّر مجدد به حضرتعالی و برای اطلاع عموم مردم شریف‌مان متن تفسیر شورای محترم نگهبان را در اینجا می‌آورم:



نظر شورای نگهبان

« عطف به نامه شماره 46909/31/91 مورخ 17/3/1391، مبنی بر اظهارنظر تفسیری در خصوص اصل 113 قانون اساسی، موضوع در جلسه مورخ 31/3/1391 شورای نگهبان مورد بحث و بررسی قرار گرفت و نظر شورا به شرح زیر اعلام می‌گردد:

1- مستفاد از اصول متعدد قانون اساسی آن است که مقصود از مسئولیت اجرا در اصل 113 قانون اساسی، امری غیر از نظارت بر اجرای قانون اساسی است.

2- مسئولیت رئیس‌جمهور در اصل 113 شامل مواردی نمی‌شود که قانون اساسی تشخیص، برداشت، نوع و کیفیت اعمال اختیارات و وظایفی را به عهده مجلس خبرگان رهبری، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، مجلس شورای اسلامی، قوه قضائیه و هر مقام و دستگاه دیگری که قانون اساسی به آنها اختیار یا وظیفه‌ای محول نموده است.

3- در مواردی که به موجب قانون اساسی رئیس‌جمهور حق نظارت و مسئولیت اجرا ندارد، حق ایجاد هیچگونه تشکیلاتی را هم ندارد».

این تفسیر علاوه بر اینکه صراحتاً نظارت رئیس‌جمهور را به حسب اصل 113، نفی می‌کند، مسئولیت وی را نیز در حیطه وظایف مذکور در قانون اساسی برای دیگر قوا و دستگاه‌ها و نهادها منتفی می‌داند.

8 - جناب رئیس‌جمهور؛ آیا واقعاً دغدغه شما، صیانت از حقوق اساسی مردم است؟ در این صورت باید به قانون اساسی که سند حقوق اساسی مردم است احترام بگذارید و در موارد اختلاف، به داوری که خود قانون اساسی تعیین کرده، تمکین کنید نه اینکه همواره فراتر از اختیارات مذکور در قانون اساسی، و با تفسیری شخصی، نسبت به سایر قوا مدعی شوید و بی‌جهت و بدون دلیل، موجب تنش در جامعه گردید، و خوراک تبلیغاتی برای معاندین و دشمنان انقلاب فراهم آوردید.

9-‌ در بند سوم نامه در پاسخ این جمله بنده که نباید قبل از استیذان از قوه قضاییه، نسبت به سرکشی به زندان‌ها برنامه‌ریزی می‌کردید، آورده‌اید: «باید یادآور شوم که در اصول قانون اساسی، لزوم اجازه یا موافقت و یا مصلحت‌اندیشی قوه قضائیه در اجرای وظایف قانونی رئیس جمهوری پیش‌بینی نشده است».

البته و صد البته کبرای این سخن درست است و کسی را در آن تردیدی نیست. تمام سخن در تطبیق ‌نادرست شماست. در اصول قانون اساسی ننوشته‌اند که آقای رئیس‌جمهور هرگاه اراده کرد می‌تواند به زندان‌ها برود و با هر زندانی صحبت کند و در هر دادگاهی ولو غیرعلنی حضور پیدا کند.

سخن ما با شما این است: مسئولیت اجرای رئیس‌جمهور محدود و منحصر به قوه مجریه است و البته همچون سایر سران قوا پاره‌ای وظایف خاص دیگر هم دارد که درحدّ قانون اساسی معتبر است همچون ریاست شورای عالی امنیت ملّی، ریاست شورای انقلاب فرهنگی و غیر آن. در هر حال به حسب نصّ قانون اساسی برای انجام مسئولیت‌های قوه قضائیه در کلیّه امور قضایی و اداری و اجرایی، رئیس قوّه قضاییه از ناحیه رهبری تعیین می‌شود و عالی‌ترین مقام قوه قضاییه است. طبق قانون، دادگاه‌ها و سازمان‌های تابعه بخشی از قوه قضاییه‌اند؛ با این حساب چگونه می‌فرمایید که سرکشی به زندان‌ها نیاز به هماهنگی و موافقت قوه قضاییه ندارد.

10 - آورده‌اید:

«چگونه جنابعالی اجرای قانون اساسی را به مصلحت نمی‌دانید. اگر این نگاه بر کل فعالیت‌های قوه قضاییه حاکم باشد آیا نمی‌شود تصور کرد که برخی از اصول قانون اساسی و حقوق اساسی مردم با مصلحت‌اندیشی و تشخیص شخصی در قوه قضاییه متوقف شده و یا نادیده انگاشته می‌شود.»

البته این نسبت خلافی است که داده اید، بنده هیچگاه نگفته‌ام که اجرای قانون اساسی را به مصلحت نمی‌دانم، بلکه بر عکس مصلحت اندیشی بنده، دقیقاً در راستای تحفظ بر اجرای دقیق قانون اساسی و ممانعت از دخالت‌های بیجا و خارج از حدود قانونی بوده است، و اگر آن زمان کسی در این تردید داشت، اکنون با رفتارهای نامتعارف و نامه‌پراکنی‌های علنی، دیگر در این نکته کسی تردید نمی‌کند.

11 - عجیب‌تر از این نسبت، مطلب خلاف دیگری است که به اینجانب نسبت داده‌اید، گفته‌اید: «متأسفانه جنابعالی قبلاً اعلام کرده‌اید که وجود هیئت منصفه مطبوعات که صراحت اصل 168 قانون اساسی است را قبول ندارید که در این مورد حضوری تذکّر دادم. امّا متأسفانه ظاهراً بخشی از اقدامات قوه قضاییه درباره مطبوعات و رسانه‌ها با همین نگاه انجام می‌گیرد».

بنده در اینجا صراحتاً اعلام می‌کنم که این نسبت، خلاف واقع و کذب است. و به خاطر هم نمی‌آورم که حضرتعالی حضوری در این باره اشاره‌ای کرده باشید. ولی در هر حال اینجانب در هیچ موضعی و در هیچ زمانی نگفته‌ام که وجود هیئت منصفه که صراحت اصل 168 قانون اساسی است را قبول ندارم. اگر کمترین شاهدی دارید اقامه کنید.

12 - آنچه بنده در طی برخی جلسات گفته‌ام و مضبوط هم هست و کاملاً هم از آن دفاع می‌کنم، این است که فرق است بین «مشروط بودن رسیدگی به جرائم سیاسی و مطبوعاتی به حضور هیأت منصفه در محاکم دادگستری» که نصّ قانون اساسی است و اینجانب صددرصد آن را قبول دارم و بین «الزام قاضی به تبعیّت از رأی هیئت منصفه ولو اینکه آن را خلاف بداند». این دوّمی مطلبی است که آن را قبول ندارم و آشکارا هم می‌گویم و موضع شخصی بنده هم نیست، موضع اکثریت یا همه فقهای محترم شورای نگهبان است که نظر آنان طریق احراز خلاف شرع بودن قوانین و مقررات و حتی اطلاقات و عمومات قانون اساسی است. و در قانون اساسی نه فقط مطلبی علیه آن نیامده، بلکه ذیل آن به توضیحی که خواهد آمد، مؤید ادعاست. متأسفانه عدم تفکیک دو مطلب فوق که ظاهراً تا حدی دقت می‌طلبیده است، منجر به نسبت دادن چنین مطلب خلاف واقعی به اینجانب شده است.

بنده الزام قاضی به رأی دادن بر خلاف نظر خویش را جایز نمی‌دانم و بعید هم می‌دانم فقیهی این امر را جایز بشمارد.

13 – نکته قابل توجه این است که در ذیل اصل یکصد و شصت و هشتم تصریح شده است: «نحوه انتخاب، شرایط، اختیارات هیأت منصفه و تعریف جرم سیاسی را قانون بر اساس موازین اسلامی معین می‌کند.»

فقهای محترم شورای نگهبان در مقام رسیدگی به طرح هیئت منصفه که در مجلس ششم مطرح شده بود، مکرراً بصورت رسمی نظر خویش را دائر بر جایز نبودن الزام قاضی به رأی بر خلاف نظر خود به مجلس محترم شورای اسلامی اعلام نموده‌ا‌ند.

14 - در بند چهارم نامه، با اشاره به اینکه گفته‌ام «در شرایط کنونی که موضوع اصلی، رسیدگی به معیشت مردم، سامان دادن به اقتصاد کشور و کنترل بازار است، رفتن به زندان اوین که یکی از منتسبین نزدیک شما در حال تحمل کیفر در آن زندان می‌باشد، و پس از گذشت هفت سال از دوره ریاست جمهوری شما، شائبه سیاسی بودن و جانبداری از مجرم را خواهد داشت و به هیچ وجه به مصلحت نمی‌باشد» پرسشهایی مطرح کرده‌اید که برخی از آنها اصلاً محصّلی ندارد مثل اینکه گفته اید: «آیا به عنوان رئیس قوه قضائیه می‌توانید به استناد تشخیص سیاسی خود حکمی صادر نمایید؟»

در اینجا معلوم نیست مقصود چه حکمی است با چه محتوایی، مقصود حکم قضایی و انشاء رأی است یا غیرقضایی و صرفاً تصدیق امری، و اگر حکم قضایی مقصود است حکم قضایی مربوط به چه چیزی. با این‌ همه ابهامات، سؤال شما محصّلی ندارد. در عبارتی که نقل کرده‌اید بنده حکم قضایی صادر نکرده‌ام، بلکه چند مطلب گفته‌ام که در آنها نوعی «تصدیق» به معنای منطقی وجود دارد. اگر از من بپرسید آیا به عنوان رئیس قوه قضائیه می‌توانید به استناد تشخیص سیاسی خود تصدیق‌هایی در باب مصلحت بودن یا نبودن یا شائبه سیاسی داشتن و نداشتن، داشته‌ باشید، پاسخ حتماً مثبت است.

حتماً می‌توانم تصدیق‌هایی از این قبیل داشته باشم اعم از اینکه شما آنها را بپذیرید یا نپذیرید. واضح است که بر اساس تشخیص سیاسی خود و از باب نصح مؤمنین می‌توانم بگویم جناب رئیس‌جمهور این کار شما موجب شک و شبهه در اذهان می‌شود و به صلاح نیست. مسأله بسیار سهل است، نمی‌‌دانم چرا در آن مانده‌اید؟!

15 - در قسمت دیگری پرسیده‌اید: «به استناد کدام اصل از اصول قانون اساسی، جنابعالی می‌‌توانید امری را تفسیر سیاسی کنید و مانع از اجرای قانون اساسی شوید.» پاسخ آن است که پرسش شما نادرست است: بنده نه تفسیر سیاسی کرده‌‌ام و نه مانع از اجرای قانون اساسی شده‌ام. آنچه رخ داده است مانع شدن از دخالت شما در کار قوه قضائیه است که آن را نه فقط از اختیارات خود می‌دانم، بلکه صد در صد وظیفه می‌‌دانم. وظیفه می‌‌دانم که نگذارم فتح بابی در دخالت ناصواب قوه مجریه در حیطه اختیارات قوه قضائیه صورت گیرد و آنچه راجع به شائبه سیاسی بودن و جانبداری از مجرم گفته‌ام، «خبری است از انعکاس عمل شما در اذهان عمومی». می‌‌توانید این گزاره‌ واقعی را بپذیرید یا نپذیرید ولی بهرحال این یک تفسیر سیاسی نیست.

16 - در ادامه گفته‌اید: «خامساً به راحتی به اینجانب اتهام «حمایت از مجرم» زده‌اید ...  چگونه ممکن است سرکشی به زندان حمایت از مجرم تلقی شود. ... در حالی که جنابعالی به آسانی به رئیس جمهوری که نماینده ملت و مجری قانون اساسی است اتهام می‌زنید، آیا می‌توان برای آحاد مردم که پشتیبان خاصی جز خداوند ندارند امنیت قضایی متصور بود؟».

این جملات بسیار تعجب‌آور است. شما بعنوان رئیس‌جمهور کشور، مجموعه دستگاه قضایی را زیر سؤال برده‌اید آن هم بر اساسی واهی. در حالیکه بقول خودتان سوگند یاد کرده‌اید که پاسدار نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی کشور باشید. آیا سزاست دستگاه قضایی کشور که رکن مهمی از نظام جمهوری اسلامی است، بر اساس ویرانی، مورد هجمه قرار گیرد و بهانه بدست دشمنان و ضدانقلاب داده شود. قاعدتاً اخبار رسانه‌های خارجی این روزها به عرض عالی می‌رسد.

من از قرائت‌ها و تفسیرهای شما انگشت به دهان می‌مانم. از کجای نامه اینجانب برآمده است که شما را «متهم به حمایت از مجرم» کرده‌ام. گفته‌ام کار شما در این ظرف زمانی خاص «شائبه سیاسی بودن و جانبداری از مجرم را خواهد داشت». معنای عرفی شائبه این است که در اذهان شک و شبهه ایجاد می‌کند. بنده خود قضاوت نکرده‌ام که شما جانبدار مجرم هستید یا نیستید، بلکه خبری داده‌ام از یک واقعیت، خبر از یک انعکاس عمومی و این ربطی به متهم ساختن حضرتعالی آنهم از ناحیه اینجانب ندارد.

در همان نامه که مورد استناد شماست، در عبارت دیگر به صراحت به «اذهان برخی» تأکید کرده‌ام و گفته‌ام «... حتماً شائبه سیاسی بودن این گونه اعمال را در اذهان برخی تقویت خواهد کرد».

واقعاً معنای «تقویت شائبه سیاسی بودن در اذهان برخی» یعنی من شما را متهم می‌کنم؟!! این چه قرائتی است؟

شما براساس این فهم ناصواب مجموعه قوّه قضاییه را که به نصّ قانون اساسی مرجع تظلّمات و رسیدگی عادلانه به منازعات است، زیر سؤال برده‌اید. از این کار چه کسانی سود می‌برند؟ این همان صیانت از قانون اساسی است که بدان سوگند یاد کرده‌اید؟

17 - در امر هفتم به مشکلات مزمن اقتصادی کشور اشاره کرده‌اید و به وظایف اصلی قوه قضاییه در برخورد با مفاسد اقتصادی و رانت‌خواری‌ها و.... .

قوه قضاییه مفتخر است که به خصوص در این چند سال اخیر مبارزه بی‌امانی را با مفاسد اقتصادی پی‌ ریخته است و خواب را از چشمان بسیاری از رانت‌خواران ربوده است. نمونه بارز آن برخورد با فساد کلان اقتصادی اخیر است که واقعاً اعتماد عمومی را جریحه‌دار ساخته بود. فعلاً در باب نقش برخی مقامات و دستگاه‌های اجرایی در این فساد کلان سخنی نمی‌گویم و آن را به زمان دیگری وامی‌گذارم. حضرتعالی براساس فرمایش این فقره از نامه‌تان باید از این برخورد شجاعانه توأم با رسیدگی‌های دقیق قوه قضاییه استقبال می‌کردید ولی متأسفانه در عمل اینطور نشده است. در مصاحبه تلویزیونی زنده، در مقابل دیدگان حیرت‌زده میلیون‌ها نفر با اشاره به محاکمه مفسدان اقتصادی مطلبی قریب به این مضمون گفته‌اید: «ما که نفهمیدیم چه شد البته برای ما روشن است ولی بالاخره کو؟» آیا این همان حمایت شما از اجرای قانون اساسی و مبارزه با مفاسد اقتصادی است که در این نامه به آن تأکید می‌کنید؟

18 - گفته‌اید «در حالیکه به فرموده امام راحل(ره) زندان باید دانشگاه باشد و علی‌القاعده در آن به روی اقشار مختلف حقوقدانان، روانشناسان، جامعه‌شناسان و محققین علوم انسانی و دانشجویان و مددکاران اجتماعی باز باشد، بازدید رئیس جمهوری که انتظار می‌رفت با استقبال مسئولین قوه قضاییه مواجه شود، شائبه‌ای ایجاد نمی‌کند بلکه مخالفت با این امر شائبه‌های زیادی ایجاد خواهد کرد.»

اوّلاً هم‌اکنون حسب گزارش، بسیاری از روانشناسان و مددکاران اجتماعی به زندان‌ها رفت و آمد دارند و برنامه‌های متنوع و مؤثّری برای بهبود وضعیت روحی زندانیان و بازگشت آنان به زندگی در دست اقدام دارند.

کدام زمان حضرتعالی از من در این باره پرسش کرده‌اید و بنده از اطلاع‌رسانی به شما امتناع کرده‌ام؟ بعلاوه بسیاری از مشکلات در این ارتباط معلول وضعیت بودجه قوه قضاییه است که متأسفانه دولت شما در مسأله بودجه قوه قضاییه بسیار کم‌لطفی می‌کند که این داستانی طولانی دارد و باید در جای دیگری گفته آید.

ثانیاً بنده با بازدید رئیس‌جمهور از زندان به نحو کلی مخالف نیستم و این نکته را صراحتاً به وزیر محترم دادگستری گفتم که به آقای رئیس‌جمهور بفرمایید «فعلاً این بازدید مصلحت نیست، هر زمان مصلحت بود اعلام می‌کنم»، معنای این سخن ممانعت کلّی نیست. به همان علل و عواملی که قبلاً گفتم معتقدم فعلاً این بازدید به مصلحت نیست. تشخیص این مصلحت هم با اینجانب است نه با شما. سازمان زندان‌ها مجموعه قوه قضاییه است و چنانکه قبلاً به تفصیل آورده‌ام اداره و انجام مسئولیت‌های قوه قضاییه با رئیس قوه قضاییه است نه با رئیس‌جمهور و حسب نص تفسیر شورای نگهبان، شما حق نظارت بر قوای دیگر ندارید. اما نیک بخاطر دارم قریب به دو سال پیش که در جلسه‌ای مسأله وضعیت دشوار زندان‌ها و کمبود بودجه برای توسعه و تجهیز آنها مطرح شده بود به حضرتعالی گفتم شما خود از زندان‌ها بازدید کنید تا مشاکل را به چشم خود ببینید. حال چرا باید با بازدید شما مخالفت کنم؟ سرّ مخالفت امروز بنده همان است که گفته‌ام. بعلاوه حسب گزارش سازمان زندان‌ها تنها در دوره مسؤولیت اینجانب بیش از صدها نفر از وزرا، استانداران، فرمانداران، نمایندگان مجلس و هیات‌های خارجی از جمله برخی از سازمان‌های بین‌المللی از زندان‌ها بازدید بعمل آورده‌اند؛ چرا مطالبی مطرح می‌کنید که اینگونه القا شود که در زندان‌ها بر روی همه بسته است.

19 - متأسفانه نامه‌‌ها و پاره‌ای گفتارهای شما این گمان را تقویت می‌کند که برای خود «حق نظارت» و «بازدید» و «بررسی» در تمام دستگاه قضایی حتی دادگاه‌ها قائلید.

علاوه بر این باید عرض کنم که مزید بر مصلحت‌سنجی‌های قبلی، اکنون هم این را یک مصلحت ملزمه می‌دانم که بر این توهمات خط بطلان بکشم. هر منصفی سطرهای پایانی نامه شما را بخواند، در این تشخیص مصلحت، با بنده همراهی خواهد کرد. شما گفته‌اید: «مطمئناً با سرکشی از زندان‌ها و برخی دادگاه‌ها نحوه اجرای اصول قانون اساسی و رعایت حقوق اساسی ملت را مورد بررسی قرار داده و گزارش آن را به ملت بزرگ و مقام معظم رهبری تقدیم خواهم کرد.»

حسب نصّ تفسیر شورای محترم نگهبان که همه قوا وظیفه دارند نسبت به آن تمکین کنند، حضرتعالی چنین وظیفه (و البته اختیاری) ندارید. نمی‌شود انسان خود برای خود وظایف و اختیاراتی تخیّل کند و بعد هم به دنبال آن راه بیفتد. از سخنان شما چنین استشمام می‌شود که قصد دارید ولو بدون هماهنگی و اجازه مسئولان ذی‌ربط در قوه قضاییه، به زندان‌ها و برخی دادگاه‌ها سرکشی کنید. به حضرتعالی عرض می‌کنم که این، تعدّی از حدود و اختیارات رئیس‌جمهور و دخالت در کار قوه قضاییه است و اینجانب حسب وظیفه‌ای که براساس قانون اساسی دارم و از جمله آن صیانت از استقلال قوه قضاییه و اداره مقتدرانه آن است، قاطعانه از هرگونه حرکت تعدّی‌گونه و دخالت نابجا ممانعت خواهم کرد.

در خاتمه بعنوان خدمتگزار مردم و حافظ حقوق آنان، مشفقانه عرض می‌کنم جناب آقای رئیس‌جمهور؛ در شرایط خطیری قرار داریم، دغدغه‌ها و مشکلات مردم ایجاب می‌کند که همه با حسن ظن و اعتماد به یکدیگر کمک کرده و راهکاری برای رفع نگرانی‌ها و عبور از تحریم و گرانی‌ها بیابیم و خالصانه تلاش کنیم تا نظام اسلامی و مردم شریف به اهداف و آرمان‌های والای خود نائل آیند. 

والسلام علی عبادالله الصالحین

صادق لاریجانی


۱۳۹۱ آبان ۲, سه‌شنبه

رامنی به اباما : شما از جوانان سبز خیابانهای تهران پشتیبانی نکردید

بزرگترین اشتباه آمریکا آقای پریزیدنت این بود که از جوانان سبز خیابانهای تهران پشتیبانی نکردیم
ما باید همانطور که با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی رفتار کردیم باید در ایران هم همانگونه عمل کنیم
من اگر رئیس جمهور شوم احمدینژاد را به دادگاه خواهم کشاند
ما باید برعلیه ایران تحریمهای بیشتری اعمال می کردیم
ما باید نه تنها سیاسی و دیپلماتیک از اسراییل دفاع کنیم بلکه باید بگوییم که در صورت مورد حمله قرار گرفتن اسراییل از آن به صورت نظامی پشتیبانی کنیم و این پشتیبانی نظامی را هم اعلان کنیم
آقای اوباما شما به ملاها امکان دادید که آنها 4 سال به بمب اتمی نزدیکتر شوند شما بارها صحبت کردید و صحبت کردید ولی هیچ نتیجه ای از این صحبتها نگرفتید فقط ملاها 4 سال به ساختن بمب نزدیکتر شدند
ما باید ایران را بیشتر تحریم می کردیم و آنزا ایزوله می کردیم اگر این کارها انجام  بگیرد آنموقع دیگر به جنگ هم احتیاجی نیست
آقای پریزیذنت شما 3 سال پیش سفر عذر خواهی به کشورها کردید و همه جا رفتید تا معذرت خواهی کنید در صورتی که به اسراییل سفر نکردید
ما امروز همه جا می بینیم که جهادیستها قدرت گرفتند  در سوریه 30 هزار نفر کشته شده اند و اسد همچنان در قدرت است
کره شمالی هنوز تسلیحات اتمی خود را دارد و بر آنها افروده است.   آقای پریزیدنت ما همه جا در حال عقب نشینی هستیم و از همه مهمتر ایران 4 سال به بمب اتمی نزدیکتر شده است و شما کاری نکردید 

۱۳۹۱ مهر ۳۰, یکشنبه

خامنه ای کشتار 28 دانشجوی دختر ایرانی را بشارت الهی دانست


این بار اول نیست که فرزندان ایرانزمین قربانی حماقت و دنائت مشتی بی شرف و بی وجدان می شوند
 در سایت اخبار دانشگاه نام تعدادی از این جانباختگان راه ظلم و سیاهی را درج کرده اند

اسامی دانشجویان فوت شده دانشگاه پیام نور کهنوج مشخص شد.

همه این دانشجویان در مقطع کارشناسی تحصیل می‌کردند. این افراد عبارتند از:

۱ – فریبا جشانی
۲ – الهام نصیری‌نیا
۳ – سارا پورجمالی
۴ – محبوبه میرانی
۵ – مریم صوغانی
۶ – نصرت بامری‌شاد
۷ – هادی سهرابی
۸ – منصوره ستاری
۹ – فاطمه مهرفر
۱۰ – ساره سالاری

واینها عناواین خبری فقط چند مورد از سیاهکاریهای حکومتیست



در سایتهای حکومتی ، پیام شرمگینانه خامنه ای را بدون سرو صدا در بین دهها خبر غیر مهم دیگر درج کردند
خامنه ای در پیام خود قتل دهها دانشجو و دانش آموز را به بشارت الهی نسبت می دهد و کشته شدن این دانشجویان ایرانی را موجب رحمت الله می داند ، من ماندم که این چه مشیت الهی است که فقط جان این دختران را می گیرد و کاری به خامنه ای و جنتی و سایر مفتخوران ندارد دانش آموزان بی گناه را از سر میز کلاس درس به زور در اتوبوسهای دست چندم و اسقاط می ریزند و برای مغزشویی اسلامی راهی بیابانها می کنند تا کنون صدها دانشجو و دانش آموز در این سفرهای به اصلاح نور کشته و زخمی شده اند

شما نگاهی به پیام این آقای رهبر بیندازید و ببینید چگونه تنظیم شده است گویی چند تا مرغ از بین رفتند
آین آقای رهبر هنوزخود را از تعداد دقیق کشته شدگان بی اطلاع می داند و با واژه بیست و چند نفر کشته و زخمی از آنها یاد می کند در صورتی که دقیقن می دانند 28 نفر دختر دانش آموز از بین رفتند اگر چنین خطایی از مسئولان در هر کشور دیگری رویی می داد دولت سقوط و مسولین برای همیشه یا رهی زندان می شدند
طبق اطلاعات خانواده های این عزیزان ، اتوبوس حامل آنها از ابتدا دارای نقص فنی بوده است
سایت حکومتی بازتاب:
پیام رهبر انقلاب در پی سانحه بروجن
مصیبتی که جز روح و بشارت الهی چیزی توان کاستن از سنگینی آنرا ندارد و صبر بر آن موجب بارش رحمت بر قلبهای داغدیده پدران و مادران و بستگانی است که در این عزا به سوگ نشسته اند
رهبر انقلاب در پیامی جان باختن جمعی از دانش آموزان دختر شهرستان بروجن را که در پی سانحه واژگونی اتوبوس رخ داد، تسلیت گفتند.