۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه

دادخواهی خون ستار بهشتی ، در این بی داد همه مسئولیم ! ،متحد شویم

او را مظلومانه درست در روزی به صلابه کشیدند و خونش را ریختند که در آمریکا آقای باراک اوباما دوباره برای 4 سال دیگر به ریاست جمهوری انتخاب شد

با ابن کار رژیم خواست به چند هدف برسد  اولن به آمریکا بگوید که آزادیخواهان و نویسندگان  این سرزمین را می کشیم و به پای انتخاباتتان قربانی می کنیم و شما هم هیچ نمی توانید بکنید دومن به ملیونها وبلاگ نویس و کاربر اینترنتی در ایران و جهان هم هشدار دهند که دست از نویسندگی و آبروریزی ما بردارید والی سرنوشت ستار بهشتی در انتظار شما هم خواهد بود

پیامشان مشخص بود ما همچنان می کشیم وشکنجه می کنیم و شما هم جزء سر و صدایی چند یا گریه و زاری کاری از دستتان بر نمی آید ! آن حقوق بشر را هم ما نمی پذیریم .

پیام این بود ؛ حفقان بیشتر ، رعب و ترس بیشتر ،  تا آنها بتوانند در کمال آسایش به معاملات آشکار و پنهان خود با"آن"شیطان بزرگ" و شیطانهای کوجک بپردزاند .

 کارشان است ، آنها 33 سال با همین روش تا کنونی ، کشتند و برده اند ، ولی چرا توانسته اند ؟ چرا باید اینگونه باشد ؟ چرا باید جان انسان ایرانی پشیزی  ارزش نداشته باشد مگر زندگی ایرانی با دیگران فرقش چیست ؟ یا دقیقتر بگویم زندگی ایرانی در قرن 21 واقعن چه معنا دارد ؟

هر روز می شنویم و می بینیم یک یا چند نفر از میان ما رخت بر می بندند ، آنها هزاران آرزو داشتند ، آنها برای میهنشان 3 دهه یا بیشتر مبارزه کردند ، درد دوری از عزیزان و وطنشان را سالها تحمل نمودند و فقط یک آرزو داشتند ، آرزویی بسیار پاک و مقدس ....آزادی وطن....ولی چرا تمام این مبارزان به این بدیهیترین آرزو در قرن 21 نرسیدند ؟ آیا در وطن خود زندگی کردن و با دوستان وآشنایان بدون ترس از اعدام و شکنجه ، روزگار را سپری کردند آروزییست بس بزرگ ؟

آیا آنهایی که همچنان در خارج از کشور بر خر مراد سوارند و در خودشیفتگی ایدئولوژیک و سکتاریسم گروهی خود پای می فشرند و مانع هر اتحاد و انسجامی می شوند ، واقعن فکر می کنند که فردا یا فرداهایی این شتر بر در منزل آنها نخواهد نشست ؟ آنهایی که شب و روز وطن  وطن می کنند ! ولی پای عمل که می رسد آن کار دیگر می کنند ؟ آیا همین است زندگی ایرانی ؟

 در کشوری که ریختن خون انسان ساده تر و ارزانتر از ریختن خون یک حیوان است  زندگی چه معنای بیهوده ای دارد. در کشوری که عشق را محبت را هم آغوشی را سنگسار می کنند ،  زندگی چه معنای حقیر و کوچکی دارد

راستی چگونه می شود خوشبخت زیست ؟ وقتی می دانیم هزاران مادر در گوشه  زندانهای سرد و نمناک خامنه ای شبها در سکوت وتنهایی اشک می ریزند و در فکر عزیزان 4-5 ساله شان تا صبح می گریند و می گریند ؟ آیا آن دیگرانی که دربیرون از چهار دیواری زندان به خود مشغولند ، هیچ به شبهای دراز این زنان فکر می کنند ؟ مگر فرزندان نسرین ستودها چه گناه کبیره ای مرتکب شده اند؟ نسرین ستوده چه کرده است ؟ جمهوری اسلامی چرا می تواند بدون هزینه اینهمه جنایت کند ؟ و چگونه است که ایرانی اینهمه را می بیند و می شنود ولی اقدامی اساسی و جدی نمی کند ؟

جمهوری اسلامی  به من و تو پاسخی بسیار ساده داده است او در مقابل خود مانعی نمی بیند ، رژیم قدرتی را مشاهده نمی کند که ترس بر اندامش بیندازد و آنها را به فکر وادارد تا دست بردارند از اینهمه بی داد و ظلم .رژیم عده ای اصلاحطلب بی خاصیت را در کنارش دارد که هر از چندی از او خواهش می کنند طوری بکشد و شکنجه کند که باعث آبر وریزی نشود  و ما ملیونها ایرانی در خارج و داخل ! ما چه کردیم و می کنیم و منتظر کدامین معجزه هستیم ؟

چرا ستار زنده نیست چون ما هم مقصریم اگر ما ایرانیان به مانند مردم سایر کشورها یک صدا خواهان احقاق حقوق زندانیان سیاسی بودیم ودر همان روز آغازین جمهوری اسلامی 22 بهمن 1357،  زمانی که بالای آن مدرسه کذایی رفاه ، خمینی دستور قتل دهها افسر ارتش را صادر کرد ، افسرانی که به خواسته او لبیک گفته بودند و از او حمایت کرده بودند ، اگر این "رهبران سیاسی ایران" همانجا می ایستادند و به خونریزی نه می گفتند ما شرایط بهتری داشتیم اگر بسیاری از سیاسیون ما  در این زمینه به مانند 33 سال گذشته در فکر منافع گروهی خویش هنوز هم چرتکه و حساب نمی انداختند ،  امروز ستار هنور در میان ما بود ، و در زندانهای خامنه ای دیگر زنی چه سیاسی و چه عادی وجود نداشت ، مادران در کنار فرزندانشان بودند

اگر ما می توانستیم بر روی حد اقلها با یکدیگر به تفاهم برسیم ، گردان دلیر ایرانی را اینچنین مظلومانه به زیر شنکجه های طاقت فرسا نمی بردند.ما مقصریم ، همه ما در قتل این عزیزان مسئولیم ، مایی که ادعای آزادیخواهی و حقوق بشر داریم ولی عملن در سردابهای کهنه و تنگ و تاریک ایدئولوژی و سیاست همچنان به تنیدن پیله خود مشغولیم و نمی خواهیم لحظه ای دست از این منافع حقیرانه خود برداریم

همه ما ا باید پاسخ گو باشیم از پادشاهی خواه و جمهوریخواه گرفته تا چپ دیروز و چپ امروز از مجاهد و دموکرات تا کومله و سبز براداز . اگر ستارهای دیگری فردا به دار کشیده شدند ،  چزء شعارهای تو حالی چه راه حل منطقی و عملی دارید ؟ چگونه می شود ستوده ها را آزاد کرد ؟ راه کار شما چیست ؟ من یک پاسخ ساده و کوتاه دارم تمام ایرانیان خارج و داخل باید برای براندازی این حکومت ستار کش متحد شوند ! چه در غالب شورای ملی ایران و یا هر شکل دیگری ، اینکه این اتحاد چگونه ممکن می گردد  مهم نیست ! مهم  آن است که تمام اپوزسیون فردا اعلامیه دهد و در آن فقط بنویسد ستوده باید آزاد گردد و یا زنان زندانی باید همین فردا درکنار فرزندانشان باشند  آیا این خواسته سختی است آقای اپوزسیون ؟ چرا نمی خواهید متحدن دست به این کار زنید ؟ مگر شب و روز فریاد نمی زنید که رژیم انسان کش است و شما نیستید ، اگر واقعن ریگی در کفش ندارید چرا دست به اقدامی نمی زنید تا موثر واقع گردد ؟ آن اقدام موثر همانا قدرت نمایی ملتی متحد است ، تا رمانی که هر جریان سیاسی خود به تنهایی برای تعدادی هوادار اطلاعیه ای صادر کند ملیونها انسان دیگر بی اطلاع می مانند و هیچ تاثیری نخواهد داشت ولی وقتی دهها هزار فعال سیاسی و تمام چهره های مطرح با اتحادی جدی خواهان اقدامی عملی شوند رژیم و جهان می شنود. آنها خواهند دید که چند ده هزار ایرانی در مقابل سازمان ملل متحد  یک پارچه خواهان آزادی زندانی سیاسی هستند. 

وقتی هزاران شخصیت مطرح ایرانی با دهها هزار فعال سیاسی دیگر پیامی را صادر می کنند و بدون در نظر گرفتن اختلافات مرسوم و ترس از قرار گرفتن اسامی گوناگون در پای اطلاعیه مفروض ودر کنار یکدیگر باعث می شود که  رژیم هم آنرا نتواند به بی خیالی طی کند و ناگزیر می شود که خود را از نشنیدن بیرون آورد و اعتراض را بشنود علاوه بر این جهانیان هم بر بی عملی ایرانیان سر تکان نمی دهند ، موردی که در اعتراضات وسیع کاربران اینترنتی در اعتراض به قتل ستار بهشتی به خوبی اثبات شد و فقط پس از اعتراض دهها هزار بلاگر و صدها هزار کاربر اینترنتی بود که دولتهای جهان متوجه این جنایت شدند و عکس العمل نشان دادند این موفقیت فقط با این اعتراض فرا سازمانی و فرا ائدولوژیک ممکن گردید.

نتیجه ای که از این رویداد می شود گرفت این است که راه مشخص است و نتیجه هم روشن است ولی باید پرسید که چرا آین آقایان اپوزسیون اقدام به این اتحاد ملی نمی کنند چرا اینها نمی خواهند به خامنه ای التیماتوم دهند تا او دیگر به این سادگی ستار ها را به زندان نکشد و بکشد. ولی چرا تا کنون چنین اتحادی صورت نگرفته است ؟ کدام جرایانات و افراد،  نمی خواهند این اتحاد صورت گیرد و چرا ؟چرا اینها نمی خواهند ستارهای دیگری کشته نشوند آیا وظیفه وبلاگ نویسان مستقل این نیست که اینها را با نام و سازمان به مردم معرفی کنند ودر مرحله بعد آنها راد با نام و نشان افشا کرد ؟

 باید برای تفاهم بیشتر و آب شدن یخهای کدرورت گذشته ها  از کمترین نقاط مشترک حرکت کرد

شعار زنان و کودکان زندانی  آزاد باید گردند می تواند اولین شعار ملی در این مسیر باشد همزمان می شود نیروهای سیاسی برانداز را به حول این  یا آن شعار گرد آورد

آقایان "شخصیتهای اپوزسیون"  کافیست 30 سال مغازه داری احزاب و سازمانهای سیاسی در غربت.  آقای سیاسی کافیست شعار توخالی در خارج

 باید از ستار شهامت ایستاده مردن را آموخت ، ستار این گرد دلاور شجاعانه در مقابل دژخیم ایستاد و به آنها نه گفت ، او خواهان نابودی این ظلم و جنایت بود او در ایران سرنگونی می خواست و در این راه تا به آخر رفت

 ما در کجای کاریم ؟ ستار بهشتی  به زبانی رسا گفت این زندگی نیست ننگ است او گفت مردن بهتر است از این زندگی برده وار ، ستار چه صادقانه سر بر این راه نهاد. او به خاطر ترس از مرگ خود کشی نکرد ، مبارزه کرد و رزمید او شعار نداد عمل کرد. ستار یک آرزو داشت ....... اتحاد ملی برای رهایی ایران........م .

ستار بهشتی ، جاودانه شد

فرید   

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر